دود دل بر سر قلم

دود دل بر سر قلم

فرهنگ > ادبیات - دکتر محمد بقایی ماکان -نویسنده و فرهنگ‌پژوه:بی‌رونق‌شدن بازار کتاب و پایین‌افتادن سرانه مطالعه در هر جامعه‌ای، بارزت
فرهنگ > ادبیات - دکتر محمد بقایی ماکان -نویسنده و فرهنگ‌پژوه:
بی‌رونق‌شدن بازار کتاب و پایین‌افتادن سرانه مطالعه در هر جامعه‌ای، بارزترین شاهد برای فقر فرهنگی و ضعف مدنی است.

وقتي افراد درس خوانده جامعه اي چندان از كتاب فاصله مي گيرند كه هيچ نقشي در زندگي آنان ندارد و كمتر كتابي را مي توان يافت كه شمارگاني مطلوب داشته باشد، معنايي جز دورافتادن جامعه از ارزش هاي معنوي ندارد.هرگاه بينش جامعه به سبب مشكلات اقتصادي و اجتماعي بدين پايه و مايه مي رسد، جاي شگفتي نيست اگر حوادث ناگوار و خبرهاي دهشت آور مدام افزايش يابد و خشونت و روان پريشي جاي ملاطفت و سلامت نفس را بگيرد. عامل تاثيرگذار بر امور فرهنگي، يعني غم آب و نان، سبب مي شود كه به ندرت اثري ارزشمند در بازار كتاب عرضه شود تا خلق را مشتاقانه به سوي خود بكشاند و عاملي موثر در تلطيف روح آشوب زده پير و جوان شود.

در تاريخ فرهنگي هيچ جامعه اي نمي توان حتي يك نمونه يافت كه آثار ادبي و علمي ارزنده بي وجود زمينه هاي مناسب كه مهم ترينش رفاه اجتماعي است به وجود آمده باشد، زيرا مرغوب ترين بذر هم بدون زمين حاصلخيز و آب و آفتاب نمي رويد. بذر انديشه نيز چنين است و بي مدد امكانات بايسته، بالنده و شكوفا نمي شود. بنابراين چنانچه در جامعه اي بذر انديشه مجال باليدن نيابد، قلم هاي جامعه ساز و صاحب قلمان فرهنگ پرور پديد نمي آيند كه حاصلش دورافتادن از رفتار زمانه است:

در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتي كه مردم صاحب قلم نداشت

حقيقت اين است كه مشكلات يادشده چونان هيولايي بي ترحم در عرصه صنعت نشر نه تنها جولان را از قلم ها ستانده، بلكه به واقع سدي است سديد در برابر پويايي قلم هايي كه به معرفت بخشي جامعه مي انديشند. حساسيت هاي بي اندازه از مراكز متعدد در كار نوشتارها كه جنبه اي سليقه اي دارد و سال هاست مورد اعتراض اهل قلم قرار گرفته- بي آنكه گوش شنوايي براي رفع اين معضل به صورتي روشمند وجود داشته باشد - نه تنها سبب دلزدگي آنان در كار تاليف و پژوهش شده بلكه كتابخوان ها را هم از مطالعه روي گردان كرده. اين بي اعتنايي به خصوص در زمينه آثار ادبي بسيار مشهود است و يادآور اين گفته حافظ كه: «كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد.»

از آنجا كه اهل مطالعه به محتواي كتاب هاي منتشرشده در زمينه مذكور به ديده ترديد مي نگرند، رغبتي براي خريد كتاب نشان نمي دهند. چنين سياستي در حوزه نشر سبب شده تا شمارگان كتاب در برخي موارد تا 100نسخه هم تقليل يابد، كار به جايي رسيده كه غالب كتاب ها با تيراژ 500نسخه منتشر مي شود و به ندرت كتابي مي توان يافت كه در 1000نسخه منتشر شده باشد.

اين مصائب فرهنگي در كشوري پيش آمده كه از پايه ريزان كتابخانه در تاريخ است. نتيجه اين شد كه ذوق تاليف از مولف و تلاش براي توليد از ناشر سلب شده، زيرا مي بينند كه حاصل زحماتشان نان كافي به سفره نمي آورد؛ از اينجاست كه غالب ناشران از ملكوت فرهنگي به ناسوت امور مادي روي آورده اند و كتاب هايي با محتواي عوام پسند و ادبياتي نازل و نگارشي معيوب به چاپ مي رسانند: زيرا:

غم فرزند و نان و جامه و قوت/ بازت آرد ز سير در ملكوت
البته براي سرپوش نهادن بر اين معضل به مناسبت هايي مانند روز قلم همايش هايي در ستايش از صاحبان قلم با هزينه هاي غيرضروري ترتيب مي يابد، نمايشگاه هاي كتاب با نام هاي مختلف در طول سال برگزار مي شود، مراسم كتاب سال، كتاب فصل، كتاب ماه و كتاب هفته برپا مي دارند كه چون نيك بنگريم جملگي هياهويي است براي هيچ و مبين تفكري ويتريني، زيرا حلوايي است به لفظ كه كام تلخ صنعت نشر را شيرين نمي كند، حال آن كه توصيه اهل معرفت به كارگزاران فرهنگي اين است:

سرشك از رُخم پاك كردن چه حاصل/ علاجي بكن كز دلم خون نيايد
مشكل تاسف بار صنعت نشر را در كشور حتي در قياس با كشورهاي همسايه نبايد به صورت انتزاعي مورد بحث قرار داد. در شرايطي كه طبق آمار رسمي 200روزنامه در كشور منتشر مي شود، مجموع شمارگان آنها به900هزار نسخه هم نمي رسد.

در حالي كه براي مثال روزنامه هايي در برخي از كشورهاي همسايه به تنهايي چنين تيراژي دارند. آنان كه به واقع اهل قلم و انديشه اند، وقتي چنين قياس هايي با توجه به تاريخ فرهنگي پرطراوت اين ملك در ذهنشان شكل مي گيرد، اگر از تحسر دست بر سر نمي زنند، ولي يقينا در دل مي گويند: «چه گونه چون قلمم دود دل به سر نرود.» اين مشكل فرهنگي علتي دارد كه بايد آن را از ريشه مورد بررسي قرار داد.

اصولا هر جامعه اي به موجود زنده اي مي ماند كه وقتي عضوي از آن دچار مشكل شد، بر ديگر اندام ها نيز اثر مي گذارد و ناگزير تمركز ذهني را مختل مي سازد؛ يعني تنها عاملي كه مولف و خواننده كتاب نياز مبرم به آن دارند. اين وضعيت ذهني ريشه در مسائل كلان اجتماعي دارد كه سبب از ميان رفتن مهم ترين عامل در كار فرهنگي مي شود؛ يعني آسودگي ذهني يا جمعيت خاطر. رفع اين مشكل به همتي چند سويه نياز دارد و تنها از كارگزاران فرهنگي ساخته نيست.

درست به اين مي ماند كه بگوييم علت مهاجرت روستاييان به شهرها ناشي از ضعف مديريت بخشداران است. از اين روست كه سياست ها و تدابير متوليان فرهنگي به تنهايي موثر نمي افتد؛ زيرا اگر تاثيري مي داشت، صنعت نشر از نفس نمي افتاد. آنچه كه به آن سياست هاي متوليان فرهنگي براي شروع كتابخواني گفته مي شود، در واقع چيزي جز كارهاي تزئيني و نمايشي نيست.

چنانچه كسي اين را باور ندارد، مي شود يك شرط به صرفه برنده بست و آن اينكه اگر تمامي اين سياست ها، تدبيرها و كياست هاي به اصطلاح فرهنگي هم وجود نمي داشت، وضع صنعت نشر از آنچه هست بدتر نمي شد. درمان اين درد، توسل به روش اطعام مساكين و توزيع غذاي نذري در قالب اهداي بن كتاب نيست كه غالبا صرف خريد كتاب هم نمي شود. اين رنجوري از جراحتي عميق است كه بايد از ريشه درمان شود، ولي شوربختانه خواجگان فرهنگي به دلايل مختلف كه مهم ترينش سپيدنكردن محاسن در آسياي تجربه و آگاهي و كارداني است، تنها در بند نقش ايوانند.