شهادت امام هادی(ع) در شعر آئینی/ سنگینی اندوه تو از کوه، فزون‌تر

شهادت امام هادی(ع) در شعر آئینی/ سنگینی اندوه تو از کوه، فزون‌تر

خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: امسال سومین روز از ماه رجب المرجّب، سالروز شهادت امام علی النقی(ع) با نخستین روز از سال جدید همزمان شده و از این رو، شایسته

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: امسال سومین روز از ماه رجب المرجّب، سالروز شهادت امام علی النقی(ع) با نخستین روز از سال جدید همزمان شده و از این رو، شایسته است تا همه هموطنان، شأن آن امام هُمام را رعایت کنند.

در این روز است که به یاد مظلومیت های امام دهم (ع)، مجالس سوگواری هم برگزار می‌شود و مداحان و شاعران آئینی به ذکر مناقب آن حضرت می‌پردازند.

یاسین قاسمی‌یکی از شاعرانی است که برای امام هادی (ع) شعر دارد و در بخشی از آن چنین می‌سراید:

وقتی خدا وجود تو را چون خدا کشید
ما را برای دورِ تو بودن گدا کشید

تا اینکه این زمین به نظر جلوه گر شَوَد
از جنس نور با قلم اش سامرا کشید

هرچه که دورِ توست یقینا گرانبهاست
حتی غبارِ صحن تو را از طلا کشید

این جامعه ز «جامعه» ی تو کبیر شد
باید که خط به دورِ غیر از شما کشید

رحمت کند خدا پدرم را که از قدیم
دست مرا گرفت و به سمت شما کشید

رنگ تن ات عوض شده و آب رفته ای
یک نصف روز ... آن قد و بالا ... نمی‌شود

اینگونه روی خاک دگر دست و پا نزن
راه گلوی تو به خدا وا نمی‌شود

و اما شعر دیگر این مناسبت جانسوز را سید احمد علوی سروده است که در ابیات خود ضمن اشاره به ظلم و ستم متوکل عباسی، سامرا را هم مدینه دوم می‌بیند و می‌آوَرَد:

مثل امواج خروشان که به ساحل برسند
وقت آن است که عُشّاق به منزل برسند
هادیِ راه تو هستی و یقیناً بی تو
ناگزیرند از آغاز به مشکل برسند
رهروان از تو و از جامعه تا بی خبرند
کِی به دَرکِ «قلم» و «قاف» و «مُزمّل» برسند
واجب دین خدا بودی و ترک ات کردند
در شتاب اند به انجام نوافل برسند
در جهان، حاکِم جبّار فراوان دیدیم
که بعید است به پای متوکّل برسند
سامرای تو مدینه ست؛ مبادا یک روز
صحن های تو به ویرانی کامل برسند
با هم از غربت و داغ تو سخن می‌گویند
شاعرانی که به درک مُتقابل برسند
واژه ها کاش که از سوی تو الهام شوند
تا به این شاعر آشفته ی بیدل برسند

این هم ابیاتی از شعر مجید آقاجانی است که در آن، به تشابه ضریح شش گوشه کربلا و سامرا اشاره می‌شود:

سامرا کرب و بلایی به نظر می‌آید
این دو شش گوشه به دنیا چقدر می‌آید

ردّ پای اش همه جا قبله نما می‌سازد
یک خط از «جامعه» اش جامعه را می‌سازد

بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوه ی ارشدِ آقای خراسان شده است

ناله ها از دل بیچاره کُنَم؛ کافی نیست
خویش را از غم ات آواره کنم کافی نیست

گریه بر داغ تو همواره کنم کافی نیست
پیرهن در غم تو پاره کنم کافی نیست

سال ها همنفسِ حجره ی صبرت شده ای
کُنج زندانی و همسایه ی قبرت شده ای

اینک شعری از سید حمیدرضا برقعی را در برابر دیدگان مخاطبان قرار می‌دهیم؛ شعری که از زیارت مشهور و پُرمغز جامعه کبیره، به عنوان زیارت منقول از آن امام عظیم الشأن و همچنین ماجرای فراخواندن شیر از روی پرده توسط حضرتش در مجلس متوکل عباسی می‌گوید و توفیق زیارت سامرا را درخواست می‌کند:

یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم
داشتم کُنج حرم، «جامعه» را می‌خواندم
از کلام ات چه بگویم که چه با جانم کرد
مُحکماتِ کلماتِ تو مسلمان ام کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پُر از رایحه ی غار حراست
خط به خط «جامعه»، آئینه ی قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تَحیُّر شده است
لب به لب کاسه ی ظرفیت من پر شده است
همه ی عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شِکوه مُکرّر دارم
عرقِ شرم به پیشانیِ دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مُرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذّاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم، کلماتی ست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم؛ غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن
تا تماشا کُنَم ات یک دل سیر ای باران
بگذارید کمی‌از غمتان را بنویسم
دو سه خط روضه از این درد نهان را بنویسم
گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب
بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب

و اینک شعر یکی از بانوان شاعر را در رثای حضرت امام هادی (ع) به تماشا می‌نشینیم؛ شعری از عارفه دهقانی:

عُمری ست پا به پای شما گریه می‌کند
همراهِ های هایِ شما گریه می‌کند

یک آسمان ستاره ی گُمکرده راه... آه
دنبال ردِّ پای شما گریه می‌کند

قربانِ پنج گوشه ضریح ات که کربلا
با یاد سامرای شما گریه می‌کند

هم کاظمین و مشهد و هم قم، پُر از غم اند
«معصومه» در هوای شما گریه می‌کند

گویی شکسته قامت ماه از غریبی ات
خورشید در عزای شما گریه می‌کند

سرداب از اشک پُر شد و مانند چشمه ها
همراه چشم های شما گریه می‌کند
بخشوده ای؛ اگر چه نبخشوده خویش را
دشمن که با دعای شما گریه می‌کند.

پایان بخش این روضه ی منظوم هم یکی از اشعار شاعر پیشکسوت آئینی و استاد بسیاری از شاعران جوان، یعنی غلامرضا سازگار «میثم» خواهد بود که سنگینی مظلومیت و غم های آن امام معصوم را از کوه نیز فزونتر می‌بیند و چنین ناله سر می‌دهد:

ای از غم تو بر جگر سنگ، شراره

وی در همه عمر، ستم دیده هماره

سنگینی اندوه تو از کوه فزون تر

غم های فراوان تو بیرون زِ شماره

کِی مثل تو در حبس ستم بازوی بسته

بر قبر خود از جور عدو کرده نظاره

تو آیه ی تطهیری و دشمن به چه جرأت

با جام مِیِ خود به سوی ات کرده اشاره

از هِجر تو باید کمر کوه شود خم

جایی که گریبان ولایت شده پاره

تا ماه جمال ات به دل خاک نهان شد

بر چهره ز چشم حَسَن ات ریخت ستاره

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده

همراه عدو رفتی و او بود سواره

از تیغ زبان زخم فراوان به دل ات بود

کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

فوجی پی آزار دل ات دست گشودند

قومی‌ز دفاع تو گرفتند کناره

«میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی

کز سِرِّ قلم، جای سخن ریخت شراره.