![این پسر با دستهای مصنوعی دروازه بانی می کند](https://media.hamshahrionline.ir/d/2024/05/24/4/5014189.jpg)
این پسر با دستهای مصنوعی دروازه بانی می کند
همشهری آنلاین_Ùاطمه عسگری نیا:کسی Ú©Ù‡ سالهای سال قصه دست های زیبای عباس را برای پسرک بهانه گیرش روایت Ù…ÛŒ کرد« عباس بهانه دست هایش را زیاد Ù…ÛŒ گرÙت من هم
همشهری آنلاین_Ùاطمه عسگری نیا:کسی Ú©Ù‡ سالهای سال قصه دست های زیبای عباس را برای پسرک بهانه گیرش روایت Ù…ÛŒ کرد« عباس بهانه دست هایش را زیاد Ù…ÛŒ گرÙت من هم همیشه قصه دست های زیبای عباس Ùˆ خدا را برایش Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم با این مضمون Ú©Ù‡ دست های تو انقدر زیبا Ùˆ نورانی بود Ú©Ù‡ خدا عاشقشان شد Ùˆ تو قبل از بدنیا امدن در همان بهشت دستهایت را به خدا یادگاری دادی Ùˆ آمدی!» عباس کوچکتر Ú©Ù‡ بود از شنیدن این قصه Øسابی لذت Ù…ÛŒ برد اما هر Ú†Ù‡ بزرگتر شد جای خالی دستهایش در زندگی را دیگر هیچ داستان Ùˆ اÙسانه ای پر نمی کرد. او دلش Ù…ÛŒ خواست دروازه بانی کند، یا هر وقت از مدرسه به خانه Ù…ÛŒ رسید زنگ خانه را از سر شوق Ùشار دهد یا پای تخته سیاه بنویسد اما دستهایش برای انجام هرکدام از این کارها خیلی کوتاه بود.
یک تصمیم بزرگعباس به صورت مادرزادی Ùقط بازوهایش را دارد. یک روز یکی از همکلاسی هایش به او Ú¯Ùت خوش به Øالت دست نداری بخواهی مشق بنویسی. همانجا او بزرگترین تصمیمش را در 7 سالگی را گرÙت. مشق نوشتن آن هم با دستهایی Ú©Ù‡ Ùقط قسمت بازو را داشت !
کار نشد نداردتصمیم Ùˆ خواسته ای Ú©Ù‡ با Ú©Ù…Ú© های بی وقÙÙ‡ زینب اولی معلم کلاس اولش اجرایی شد: « مدرسه در روستای ما بود Ùˆ عباس ساکن روستای دیگر در Øاشیه اروند کنار. درسته کار Ú©Ù…ÛŒ سخت بود Ùˆ راه Ú©Ù…ÛŒ طولانی اما او هر روز با این جمله Ú©Ù‡ "خانم معلم دوستت دارد" انگیزه مرا برای این کار بیشتر Ù…ÛŒ کرد. آن سال ما یک شعار برای خودمان تعیین کرده بودیم Ùˆ Ù…ÛŒ Ú¯Ùتیم کار نشد ندارد ! همین هم شد Ùˆ او توانست با دستهایش ناقصش کارهای خارق العاده ای انجام دهد. Ú©Ù‡ مشق نوشتن Ùˆ رسیدن به اولین آرزویش یکی ازاین کارها بود.»
عباس روزی من بودØالا عباس کلاس سوم است . اذرماه گذشته او به اتÙاق خانواده از روستایشان در Øاشیه اروندکنار به شهر شاهدیه در یزد مهاجرت کردند . عباس هم شد شاگرد کلاس سوم مدرسه قیام شاهدیه . چند روز قبل از Øضور عباس در کلاس خبر اضاÙÙ‡ شدن او به دانش اموزان٠ملکه میرجلیلی، معلم کلاس سوم رسید .هرچند او به قول خودش معتقد است عباس روزی٠او بوده Ùˆ هست اما در ان روزهای نخست استرس عجیبی به جانش Ù…ÛŒ اÙتد:« در خانه هم وقتی صØبت از عباس Ùˆ وضعیت خاصش به میان امد همسرم Ú©Ù‡ مدیرخانه هلال شهر شاهدیه است Øسابی به Ùکر Ùرو رÙت برای Ú©Ù…Ú© به بهبود وضعیت عباس.»
عباس دوست داشت دروازه بان شودعباس وقتی وارد مدرسه جدید Ù…ÛŒ شود همه Ù…ÛŒ بینند علیرغم کوتاهی دستهای ناقصش هم خوب Ù…ÛŒ نویسد هم به راØتی کتابها را ورق Ù…ÛŒ زند Ùˆ از همه مهمتر وضعیت درسی ضعیÙÛŒ ندارد همه این ها Ú©Ù…ÛŒ از دغدغه های خانم معلم Ú©Ù… کرد اما او Ù„Øظه ای از Ùکر دست های عباس غاÙÙ„ نمی شد:«عباس دوست داشت دروازه بان تیم Ùوتبال مدرسه شود ØŒ یا با دوستانش دست بدهد Ùˆ با انها بازی کند. او دلش Ù…ÛŒ خواست وقتی نامش را صدا Ù…ÛŒ زدم مانند همه بچه ها دستهایش را بالا بگیرد Ùˆ باید برای دستهای عباس Ùکری Ù…ÛŒ کردیم .»
معجزه خداعباس جهان اندیش، مدیر خانه هلال شاهدیه از روزی Ú©Ù‡ پای عباس کوچولو به کلاس همسرش باز شد به رسم همدلی Ùˆ همراهی روØیه داوطلبانه اش با همسرش هم قسم شد برای دست دار کردن عباس :«با راهنمایی دوستان برای ساخت دستها راهی مرکز توانبخشی هلال اØمر تهران شدیم. ابتدا قرار بود برای ساخت دست های جدید این مرکز 24 میلیون تومان دریاÙت کند اما وقتی دستهای قبلی را دید به ما پیشنهاد دادند همین دستها را Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ùˆ اندازه Ù…ÛŒ کنند( دستهایی Ú©Ù‡ قبلا توسط یک خیریه ابادانی 150 میلیون تومان ساخته شده بود) Ùˆ تنها 9 میلیون تومان بابت این کار دریاÙت Ù…ÛŒ کنند باورش برای همه ما سخت بود چرا Ú©Ù‡ در یزد قرار بود با 75 میلیون تومان این دستها ساخته شود. در سایه لط٠الهی کار انجام شد Ùˆ Øالا دیگر عباس صاØب دستهایی است Ú©Ù‡ به راØتی Ù…ÛŒ تواند کارهای روزانه خود را انجام دهد.»
عباس Øالا دست داردعباس Øالا دست دارد Ùˆ به Ú¯Ùته مادرش هر روز Ú©Ù‡ از مدرسه به خانه Ù…ÛŒ رسد انقدر زنگ در٠خانه را Ùشار Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ همه همسایه ها هم Øتی متوجه برگشت او به خانه شده اند. خانم معلم هم Ù…ÛŒ گوید عباس دیگر با دست هایش در کلاس درس Øاضر Ù…ÛŒ شود Ùˆ با همان دستها Ù…ÛŒ نویسد، زنگ ورزش Ùوتبال بازی Ù…ÛŒ کند Ùˆ یک دروازه بان ØرÙÙ‡ ای قرار است بشود:‌«همیشه با Øسرت کنار زمین ورزش بچه ها را نگاه Ù…ÛŒ کردم دلم Ù…ÛŒ خواست دروازه بان شوم اما امکانش نبود ولی Øالا Ù…ÛŒ توانم به راØتی در دروازه قرار بگیرم Ùˆ این خیلی باعث خوشØالی من است.»
لباس تیم ملی به عباس رسیدØضورسیدمهدی میرجلیلی دروازه بان تیم ملی Ùوتبال ساØÙ„ÛŒ هم خبردار Ù…ÛŒ شود عباس بعد از ساخته شدن دست هایش در دروازه Ù…ÛŒ ایستد Ùˆ دوست دارد یک دروازه بان ØرÙÙ‡ ای شود در مدرسه قیام شاهدیه (Ù…ØÙ„ تØصیل عباس) Øاضر شد هم یک دست پنالتی جذاب با او بازی کرد هم با اهدای لباس تیم ملی به عباس از او خواست روی هدÙØ´ متمرکز باشد Ùˆ برای آرزوهایش بجنگد