به من عاجز بیچاره، نمره و مدرک بدهید!

به من عاجز بیچاره، نمره و مدرک بدهید!

فرهنگ > ادبیات - دکتر اسماعیل امینی:از همان آغاز سال تحصیلی، دانشجو ذکر مصیبت می‌کند: استاد! من خیلی گرفتارم، شاغلم، پدر بزرگم مریض ا
فرهنگ > ادبیات - دکتر اسماعیل امینی:
از همان آغاز سال تحصیلی، دانشجو ذکر مصیبت می‌کند: استاد! من خیلی گرفتارم، شاغلم، پدر بزرگم مریض است و فرزند نوزاد دارم. برای همین نمی‌توانم سر کلاس‌ها حاضر بشوم اما تلاش می‌کنم از درس عقب نمانم.

سر جلسه امتحان، دانشجو از استاد درخواستي دارد: لطفا جواب اين دوتا سؤال را به من بگوييد. من همه جواب ها را نوشته ام و فقط همين دوتا مانده است.در برگه امتحان، دانشجو به جاي پاسخ پرسش ها، نامه سوزناك عاطفي نوشته است: شاغلم، بدهكارم، مستأجرم، بيمارم، مريض داري مي كنم، ترم آخرم.

البته اين قصه هاي سوزناك، همراه سوگندهاي صعب و غليظ است كه از تخته هاي كشتي نوح تا تبر حضرت ابراهيم و ازعصاي حضرت موسي تا نعل خر حضرت عيسي به ميدان مي آيند تا به استاد بگويند كه دانشجو، بدون حضور در كلاس و بدون درس خواندن و بدون نوشتن چيزي در برگه امتحان، بايد نمره بگيرد و قبول بشود و مدرك بگيرد تا حقوقش اضافه شود، تا استخدام شود، تا در خواستگاري جواب مثبت بگيرد.

* * *
راستي چرا همه بايد به دانشگاه بيايند؟ چرا هم جويندگان كار در پي مدرك دانشگاهي اند؟ هم شاغلين، مدرك دانشگاهي مي خواهند؟ هم بازنشستگان ناگزيرند مدرك دانشگاهي بگيرند؟ حتي مديران ارشد و وزير و وكيل هم دنبال مدرك دانشگاهي اند.
مدرك دانشگاهي چه گرهي از كار نظام اداري و اقتصادي ما باز مي كند كه تمام دستگاه هاي اداري، كارمندان شان را به دانشگاه ها مي فرستند؟ آن هم دانشگاه هايي كه بيش از آنكه ميعادگاه آموزش و تحقيق و پرسشگري و مطالعه باشد، كلبه احزان و مجمع مصيبت ديدگان و گرفتاران است.

اين چه ولع نامباركي است كه به جان مردم، خانواده ها، مسئولان و نظام اداري و اقتصادي افتاده است كه همگان را وادار مي كند به دانشگاه بروند؟ مگر ممكن است كه مردم يك كشور از جوان و پير و شاغل و بيكار و وزير و وكيل، همگي اهل مطالعه و تحقيق و خواندن و نوشتن باشند؟نكند ما آرمانشهر و مدينه فاضله دانشمندان را ساخته ايم و خودمان بي خبريم؟!

كسي كه حوصله كتاب خواندن ندارد، كسي كه از نوشتن چند سطر عاجز و بلكه بيزار است، كسي كه هيچ پرسشي در هيچ زمينه اي ندارد، كسي كه بهره چنداني از هوشمندي و ژرف نگري ندارد و كسي كه قدرت تحليل و استدلال ندارد، نبايد به دانشگاه بيايد و محيط علم و آموزش و تحقيق را به بنگاه خيريه و دكان چانه زني بر سر نمره و مدرك بدل كند. چه رسد به اينكه در اين وانفسا چنين كسي به لطايف الحيل، مدرس و استاد دانشگاه هم بشود و به دادوستد مقاله و پايان نامه دل بسپارد.

  • شاعر، طنز پرداز Ùˆ مدرس دانشگاه