هیچ کس التماس های این زن را نشنید!
شبی از خماری تنم می لرزید و به یک دکه رفتم تا خودم را گرم کنم، صاحب آن دکه وقتی حال من را دید از من خواست پشت میزش بروم تا بیشتر گرم شوم اما نمی دانستخواندنی ها
برچسب:
کلیه حقوق این سایت متعلق به ایران 48 می باشد