هیچ کس التماس های این زن را نشنید!

هیچ کس التماس های این زن را نشنید!

شبی از خماری تنم می لرزید و به یک دکه رفتم تا خودم را گرم کنم، صاحب آن دکه وقتی حال من را دید از من خواست پشت میزش بروم تا بیشتر گرم شوم اما نمی دانست
خواندنی ها

برچسب: