شناخت درست کردستان و فهم راهبرد امنیتی

شناخت درست کردستان و فهم راهبرد امنیتی

کردستان عراق از 1991 با کمک و پیشنهاد آمریکا و نقش مستقیم ایران شکل گرفت. مسعود بارزانی كه به دنبال فروپاشی حزب دمکرات کردستان عراق در بعد از قرارداد
شناخت درست کردستان و فهم راهبرد امنیتیگروه بین الملل، عرفان قانعی فرد، پژوهشگر و مورخ کُرد ایرانی که به دلیل گفت و گوهایش با شخصیت‌های سیاسی-امنیتی همچون «جلال طالبانی»، «عیسی پژمان» و «پرویز ثابتی» و همچنین پژوهش‌های سیاسی و فرهنگی درباره کُردها شناخته‌شده‌است، این بار خود در گفت و گویی با خبرنگار ایسنا به تحلیل آخرین وضعیت امنیتی منطقۀ کردستان پرداخت و گویا این خبرگزاری از انتشار این گفت و گو خودداری کرد.
به گزارش بولتن نیوز، با این مقدمه متن کامل این گفت و گو برای نخستین بار منتشر می گردد.
شكل‌گيری اقليم كردستان عراق و اوضاع حاكم بر اين منطقه چگونه بوده است؟
عراق از 1991 با کمک و پیشنهاد آمریکا و نقش مستقیم ایران شکل گرفت. مسعود بارزانی كه به دنبال فروپاشی حزب دمکرات کردستان عراق در بعد از قرارداد الجزایر -۱۵ اسفند ۱۳۵۳ (۶ مارس ۱۹۷۵) - به ايران پناهنده شده بود، از منطقه راژان- سردشت در استان آذربایجان غربی به اقلیم کردستان منتقل شد و مراحل شکل گیری اقلیم كردستان عراق آغاز شد. یعنی  اشغال کویت-در دوم اوت 1990 / ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ - یک فرصت تاریخی در اختیار کردها قرارداد. ثبات عراق بهم خورد و بحرانی بین المللی پدید آورد  و مام جلال این وضع را با پاریس و لندن در میان گذاشته بودند اما انها سخنان وی را جدی نگرفته بودند. قیام ماه مارس 1991 / نوروز 1370 علیه حکومت مرکزی عراق توسط کردها رخ داد. گرچه رهبران کرد بعد از فروپاشی 1988 در ایران پناهنده بودند. اما در اواخر ماه مارس همه چیز فرو ریخت و درهم شکسته شد و ارتش عراق وارد کردستان شد. شهامت و از خودگذشتگی در میان کردها دیده نشد و همه فرار را بر قرار ترجیح دادند. فاجعه های انسانی رخ داد و جرج بوش هم ناگزیر از فشار افکار عمومی و بدان سبب جیمز بیکر را فرستاد و بعد در بغداد آتش بس 10 آوریل 1991 اعلام شد.کم کم در 19 می 1992 اقلیم شکل گرفت.
انتخابات انجام شد و اين اقليم كه در منطقه پرواز ممنوع براي جنگنده‌هاي عراقي قرار داشت صاحب پارلمان و دولت محلي شد. پیش از تشکیل اقلیم، صدام یکی از وزرای كرد خود را که در كابينه‌هاي مختلف عراق هم حضور داشت به نام مکرم طالبانی، به اقلیم ‌فرستاد و به كردها پيشنهاد داد كه برخی خواسته‌های بغداد را محقق کنید و در مقابل صدام به شما خودمختاری می‌دهد که اين مطلب به تفصيل درجلد دوم کتاب خاطرات جلال طالبانی - پس از 60 سال- آمده است. این درخواست صدام با مخالفت طالبانی و دیگران مواجه می‌شود. در سال 92 اقلیم کردستان به شکل دو منطقه جدا از هم درآمد قسمت شمالی در اختیار بارزانی‌ها بود و قسمت جنوبی در اختیار طالبانی قرار گرفت. آمریکایی ها هم هیچ تعهدی به کردها نداده بودند.
گرچه در 10 دسامبر 1993 بین حزب دمکرات و حزب سوسیالیست کردستان و بعدها در 16 دسامبر همان سال جنگ میان اتحادیه میهنی کردستان و جنبش اسلامی کرد رخ داد اما مشهورتر از همه ، اختلافات میان این دو بخش سنتی طالبانی - بارزانی بود که به قدری زیاد بود که کردستان را به آتش کشید. در سال 1995 بین دو رقیب سنتی جنگی در گرفت که انگیزه‌های اقتصادی - سیاسی داشت. نوعی خودکشی بود. پ ک ک هم در 26 اوت 1995 با 1500 - 2000 چریک به حزب دمکرات حمله ور شد.  درهمان ماه هم جنگ میان طالبانی - بارزانی شدت گرفته بود. البته برخی سندها معتقدند که پ ک ک و اتحادیه میهنی و سوسیالیست می خواستند در برنامه ای از پیش طراحی شده به کلی تومار حزب بارزانی را بپیچند که فعلا سندهای بیشتری در این باره نیافته ام. 31اوت 1996 هم تانک و توپ ارتش بعث عراقی - بی رحم ترین دشمن کرد - به کمک بارزانی آمد و مابقی ماجراها. که طارق عزیز اعلام کرد بنا به درخواست و نامه بارزانی وارد این کارزار شده اند. این جنگ بنابر آمارها نزدیک به 11 هزار کشته از دو طرف برجای گذاشت که اگر پادرمیانی‌های ایران و آمریکا نبود یقینا تعداد کشته‌ها بیش از این می‌شد. مداخله ایران و آمریکا؛ این رسوایی را اندکی التیام داد.
بنابراین اقلیم از آن زمان فراز و نشیب زیادی داشته است. در سال 1996 میان دو حزب صلح برقرار شد و از آن زمان سیستم نظام دو مدیریتی - اداری برپا شد که هنوز هم به شکل عملی شاهد همان شیوه هستیم گرچه در سال 2003 و پس از سقوط صدام این‌ دو با هم ظاهرا متحد شدند که هفته پیش قرارداد استراتژیک شان را بارزانی پایان داد. در تاریخ اقلیم شاهد سه مرحله يا نقطه عطف هستيم. اول حمله صدام به کویت و به دنبال آن تشكيل اقليم؛ دوم سقوط حزب بعث در 2003 و سوم از سال 2003 به بعد است که کردها به دنبال مشارکت در دولت مرکزی عراق بودند به گونه‌ای که دو دوره ریاست جمهوری عراق به کردها و شخص جلال طالبانی، رئیس حزب اتحاد میهنی کردستان رسید و پس از وی نيز اکنون این کرسی به فواد معصوم دوست دوران کودکی و هم‌حزبی طالبانی واگذار شده است. در مقابل مسعود بارزانی رهبر حزب دموکرات کردستان نیز ریاست دولت محلی اقلیم را برعهده دارد.
قبل از سال 91 يعني پيش از تشكيل منطقه پرواز ممنوع و حمله آمريكا به عراق اوضاع اقليم چگونه بود؟
در پس از انقلاب ایران در 1357 دوران های مختلفی در کردستان عراق سپری شده. کنفرانس اپوزیسیون عراقی در دسامبر 1986؛ دیدار طالبانی و آقای رفسنجانی در 7 نوامبر 1986 و قرارداد میان دکتر فواد معصوم و محمد باقر ذوالقدر حضورسپاه پاسداران در کردستان عراق با کمک طالبانی و بارزانی ؛ تشکیل جبهه کردستانی  و ... تا پایان جنگ و سپس واقعه تلخ حلبچه  در 17-18 مارس 1988 ( آغاز بهار 1367 ایران )و آتش بس میان ایران و عراق و فروپاشی جنبش کردستان عراق که نوشیروان مصطفی امین آن را در دیدار با مقامات ایران، قرارداد الجزایر دوم خواند. تا اشغال کویت، سران کرد، پناهگاهی نداشتند و استراتژی مشخصی هم نداشتند.
 قبل از سال 91 استان‌هایی که ما الان به نام اقلیم کردستان عراق می شناسیم توسط مسئولین اداری دولت عراق و به وسيله افراد منصوب و تعیین شده از سوی صدام اداره می‌شد. ناگفته نماد در آن زمان و در دوران جنگ تحمیلی روابط گسترده‌ای میان کردها و ایران وجود داشت و عملیات‌های مشترک زیادی علیه ارتش صدان انجام می‌شد كه از جمله آن مي‌توان به عملیات های مشترک هم اشاره كرد كه مثلا اتحادیه میهنی کردستان با کمک ایران عملیات موفقی در شهر کرکوک انجام داد. کردها پیش از سال 91 همانند شیعیان جنوب عراق، علیه صدام قیام کردند که اين قيام‌ها با خشونت هر چه تمام‌تر سرکوب ‌شد تا بالاخره در سال 91 و با ایجاد منطقه پرواز ممنوع برفراز استان‌های کردنشین این منطقه به خودمختاری دست یافت و اقلیم شکل گرفت.
بحثي كه همواره پيرامون كردها مطرح است، بحث استقلال طلبی است كه پس از حملات اخير داعش در شمال عراق اين مساله با تاكيد مسئولان اقليم پررنگ تر شده است، نظر شما در اين باره چيست؟
بگذاريد ابتدا يك چيز را براي مخاطبان ايسنا روشن كنم، مسعود بارزاني نماينده تمام كردها نيست و نبايد اظهارات وي را به پاي همه كردها گذاشت و نوشت.ایشان سرپرست یک حزب سیاسی و یک قبیله در قصبه بارزانی است. تفکر غالب در بین کردها و مناطق کردنشین هم جدایی طلبی نیست. جهان در حال حرکت به سوی اتحاد است و این تفکر را باید یک تفکر بیات شده و نامربوط خواند. هرچند همیشه اتحادیه میهنی کردستان از بدو تولد تا امروز، شعار حق تعیین سرنوشت را بیان داشته اما من با اکثر رهبران كردها در سوريه، عراق و تركيه صحبت كرده‌ام هيچ کدام از آنها به دنبال استقلال مناطق كردنشين يا تشكيل كشور كردستان نيستند. این مساله در تفکرات جلال طالبانی، رهبران حزب كارگران كردستان تركيه (پ.ک.ک) و صالح مسلم و حميد درويش رهبران كردهاي سوریه هیچ یک استقلال نمی‌خواهند. حتی مام جلال رسما آن را خواب شاعرانه می داند . حمید درویش، رئیس حزب دموکرات سوریه و صالح مسلم از رهبر حزب (حزب اتحاد دمکراتیک و قائم مقام کمیته هماهنگی ملی سوریه) و یا دیگران، شخصيت‌هاي بسيار ملي گرا و ميهن دوستي هستند که به هيچ وجه به دنبال تجزيه كشورشان نيستند. حتی یادم هست در سویس صارم الدین صادق وزیری را دیدم و گفت : مردم جامعه کردستان، بسیار پیشرفته تر از احزاب و سازمان های خود می اندیشند و برای به رسمیت شناخته شدن هویت تاریخی - فرهنگی - سیاسی خودشان تلاش می کنند.
از لحاظ موقعیت جغرافیایی مناطق كرد نشين در منطقه نیز این امر قابل اجرا نيست. پراکندگی مناطق كردنشين به گونه‌ای است که مثلا یک روستاي كردنشين با دو هزار نفر جمعیت در منطقه‌ای که اطراف آن را غیر کردها احاطه کرده‌اند قرار دارد و عملا نمی‌شود این بخش‌ها را به هم متصل کرد و با چسب و قیچی، كشور تشكيل داد. در كل بايد بگويم بحث استقلال طلبی بارزانی صرفا مصرف داخلی دارد و احتمالا در سال‌های آینده نیز این ادعاها رو صرفا از ایشان و حزب مربوطه شان خواهیم شنید. خودش و یا اطرافیانش را تحریک می کند.
آمريكا در اين مورد كجا ايستاده است؟
بايد بگويم ديدگاه و موضع آمریکا و انگلیس در این یک مورد خاص با دیدگاه جدایی طلبان همخوانی ندارد. اگر به گذشته برگرديم مي‌بينيم كه در سال 1945 انگلیسي‌ها مصطفی بارزانی را به 35 هزار نفر از قبيله بارزان به مهاباد می‌فرستند تا بساط خودمختاری در مهاباد - واقع در آذربایجان ایران - را از هم بپاشند که با همه تكذيبي كه خاندان بارزاني كرده‌اند و توهین هایی که علیه برخی مورخان اظهار داشته اند و حتی به چاپ آگهی در روزنامه گاردین هم دست زدند، اما اين مطلب را david adamson به طور کامل در کتاب the kurdish war و بعدها در کتاب Republic of Mahabad (جمهوري مهاباد) و بعدها در کتاب Wadie Elias Jwaideh    که برخی در ایران هم ترجمه و چاپ شده به طور کامل آمده است. باز هم مي‌بينيم كه در سال 1945 آمریکا به روسیه اولتیماتوم داد که از ایران خارج بشود و همين كار زمینه را برای برچیده شدن خودمختاری کردها فراهم كرد. نظر کنسول انگلیس سرکلارمونت اسکرین درباره جمهوری پوشالی مهاباد هم مشهور است که "وقتی ارتش سرخ از ایران بیرون رفت، جمهوری خودمختار کردستان مانند گوسفند بدون شبان بسان بنای مقوایی و پوشالی درهم ریخت". یک جمهوری 50 کیلومتری در داخل یک کشور شاهنشاهی. که البته این حرکت سیاسی ناموفق را باید از شخصیت محترم قاضی محمد جدا دانست.
به ناآرامي‌هاي اخير در شمال عراق بپردازيم، چه روي داد كه داعش، داعش شد؟
درباره نفوذ داعش به عراق و قدرت گرفتن آن چند ديدگاه وجود دارد که باید به هر کدام از این مورد توجه داشت.  مثلا نگاه اول اینکه یک همکاری و هماهنگي داخلی میان برخی گروه‌های عراقی از جمله بارزانی‌ها، باقی‌ ماندگان حزب بعث و برخی عشایر سنی ساکن استان‌های غربی و مرکزی عراق شكل گرفت که این هماهنگی با شركت رهبران اين سه جريان در نشستی در اردن به اوج خود رسید كه البته خبرهای آن به رسانه‌ها نیز درز کرد.
و یا نگاه دوم برمی‌گردد به حضور برخی جریان‌های اسلام‌گرای تندرو سنی در داخل مناطق عرب نشین و حتی مناطق کردنشین که تهدیدی برای امنیت منطقه محسوب مي‌شوند. از لحاظ ایدئولوژیک اين جريان‌ها معتقد به بازگشت خلافت هستد و در شرايط مناسب كاملا آماده پذيرش القاعده و گروه‌هاي مشابه‌اند. و نگاه سوم نیز معتقد است که تاکتیک‌ نظامی داعش و ضعف ارتش و دولت مرکزی باعث قدرت گرفتن داعش شد که هر یک از این سه نظریه ديدگاه مخالفان و موافقاني دارد که در جای خود قابل بحث و بررسی است.
 
به نظر شما کدام یک از این سه فاکتور، فاكتور اصلی بود؟
به نظر من فاکتور اول مهمترین نقش را بازی کرد، یعنی نوعی هماهنگی مخفیانه میان سنی‌های تندرو،‌ بارزانی‌ها و بعثی‌های قدیم شکل گرفت و باعث اوضاعی شد که الآن در عراق شاهد آن بودیم. البته دو فاکتور بعدی به ویژه فاکتور دوم که در ادامه به تفصیل به آن خواهيم پرداخت نیز نقش داشتند. اما تلاش های ترکیه و اسرائیل در کردستان عراق و نیز به تازگی قطر و عربستان ، چندان دور از ذهن نیست . حالا آن را تاکتیک و اشتباه رئیس فعلی اقلیم بنامیم نوعی صورت مساله را پاک کردن است.
سرنوشت سلاح‌هایی که غربي‌ها در اختیار کردها قرار داده‌اند چه خواهد شد؟ مي‌توان به عنوان يك تهديد بالقوه به آن نگريست؟
به نظر من این سلاح‌ها با تدبیر دولت مرکزی و مدیریت درست بغداد و نیز عقلانیتی که در برخي رهبران کرد به ويژه كساني مانند دكتر فواد معصوم، رئيس جمهوري عراق سراغ داريم، این سلاح‌ها به "ارابه مرگ" تبدیل نخواهند شد. وقتی دولت مرکزی عراق با اقتدار ظاهر بشود و مدیریتي درست و منطقی بر موضوع داشته باشد، این سلاح‌ها تنها در انبارهای سلاح و مهمات باقي خواهند ماند و نقشی بیش از این نخواهند داشت. البته این سلاح‌ها می‌تواند به عنوان یک دستاویز سیاسی و ابزار قدرت‌نمایی استفاده بشود گرچه نباید فراموش کرد که این قدرت‌نمایی چندان خریداری هم ندارد.
دولت مرکزی بغداد و البته آمريكا اکنون به دنبال تشکیل ارتش ملی عراق است و اينكه پیشمرگ‌های کرد نیز به بخشی از این ارتش تبديل شوند و از دولت مرکزی حقوق و بودجه دریافت ‌کنند. البته این امکان هم وجود دارد که گروه بارزانی زمانی از این سلاح‌ها علیه پ ک ک استفاده کند یا دست کم به عنوان یک ابزار تهدید به آن رجوع کنند اما در مجموع اين يك احتمال دور از ذهن است.
گفته مي‌شود تعدادي از جوانان كرد در عراق نيز به داعش پيوسته‌اند، حقيقت چيست؟
بگذارید یک چیز را روشن کنم اگر حضور ایران نباشد در اقلیم کردستان عراق، فاجعه رخ می‌دهد. فاجعه ای به مراتب بدتر از دوران های گذشته. ایران اکنون سعی در کنترل احزاب اسلام‌گرای تندرو و متعصب حاضر در کردستان و عراق دارد و اگر نفوذ ایران در اقلیم کردستان نباشد این منطقه همانند بشکه باروتی که جرقه در آن بیفتد، منفجر می‌شود.
باید بدانیم که برخی جریان های داخل احزاب اسلام‌گرای کُرد در اقلیم یک تهدید بالقوه و بسيار خطرناک برای منطقه هستند که اگر کنترل نشوند ظرفیت این را دارند که به هسته بسیار فعال القاعده در شمال عراق تبدیل شوند. برخی کردهای اسلام‌گرای تندرو در اقلیم کردستان که حتی نمایندگانی هم در پارلمان عراق دارند، در واقع از همان نحله فکری موج اول القاعده در عراق تبعیت می‌کنند. خوب است بدانیم که تفکر سلفی‌گری در عراق پیش از حضور آمریکا در عراق و در اقلیم کردستان دقيق تر بگويم در منطقه اورامانات حضور داشت. در آن زمان ملا کریکار، عالم نمای تندرو و بنیانگذار جماعت عراقی انصار الاسلام و  رهبر یک گروه افراطی شبه مسلح و یا برخی کردهای سلفی و... که ما امروزه آن ها را نسل اول القاعده در عراق می‌نامیم. در خبرها آمده بود که " پایگاه‌های این گروه پس از حمله آمریکا به عراق با چندین موشک کروز از سوی ناوهاي آمریکايي هدف قرار گرفت و کردها با پشتیبانی واشنگتن توانستند مناطق تحت تصرف آن‌ها را از چنگشان خارج کنند". الان هم برخی گروه‌های اسلام‌گرای موجود در عراق بازمانده‌های همان تفکر هستند گرچه باید تجربه حضور چند ساله داعش در عراق را نیز به این تفکرات بیفزاییم. این احزاب به اخوان المسلمین و اسلام تندرو و یا ترکیه و عربستان بسیار نزدیک هستند. همین الان هم عملیات‌هایی که داعش در اقلیم انجام می‌دهد توسط بیش از 400 کرد عضو داعش صورت می‌گیرد. که برخی اهل حلبچه هستند.
توان نظامی پیش‌مرگ‌ها واقعا چقدر است؟
در این بخش غلو زیادی شده است.اقليم كردستان با مجموع پيشمرگ هایش‌ كه همان نيروهاي نظامي كردستان هستند در اختيار چند حزب است كه لااقل نزدیک به 23 سال است - پس از 1991 - که پول و تجهیزات نظامی خرج آنها شده و دیدیم که 23 دقیقه هم توان مقابله با داعش را نداشتند. بخش عمده نیروهای پیش‌مرگ آموزش ندیده‌اند و از سال 91 تاکنون در هیچ جنگ جدی حاضر نبوده‌اند . مساله دیگر اینکه پیشمرگ‌ها همانند سابق یک نیروی کیفی ایدئولوژیک و دارای انگیزه و غیرت ملی محسوب نمی‌شوند و پراکندگی زیادی در میان صفوف آن‌ها به چشم می‌خورد و گاه ابزار دست حزب هستند. مثلا بارزانی 3000 نیروی فدای دارد آیا 3 نفر در راه شنگال و دفاع از ایزدی ها کشته شد ؟ معنی ضمنی اش این است که آنها ديگر حاضر به جانفشاني در راه آرمان‌هاي رهبرانشان و یا حتی سرزمین شان نيستند. نیروهای پیاده نظام پیشمرگه در سالهای 1960-1970-1980 تجربه جنگ دارند . اما از سال 1961 تا 1975 توسط ساواک ایران تامین نظامی شده اند. از 1980 به بعد هم توسط سپاه پاسداران ایران از جریان قیاده موقت تا پایان جنگ ایران و عراق- دیگر کردها از 1991 جنگی را نداشته اند. در سال 1996 هم جنگ کُرد کشی بود . اما در این 23 سال کردها از نظر عملیاتی - جنگی خنثی بوده اند و تغییرات نظامی زیادی هم در این سالها رخ داده. از نظر جمعیتی هم نیروی پیشمرگه کاهش داشته و نیروی جوان هم اگر به میدان آمده تجربه جنگ ندارد و آمورش نظامی درست هم ندیده. بنابراین پیشمرگه تکامل نیافته و تخصص و مهارت ارتش مرکزی را هم ندارد. بیشتر در این 20 سال یا در حال استراحت بوده و یا دلخوش به افتخارات گذشته و جنگ های قدیمی. بنابراین در رویارویی با اولین جنگ روحیه اش را از دست داد و اعتماد به نفسش را.   
آمریکا در تجهیز پیش‌مرگ‌ها و آموزش آنها به دنبال چيست؟
به عقیده من نگاه آمریکا به ارتش عراق نگاهي ملی است یعنی پیش‌مرگ‌ها را در غالب ارتش متحد عراق و یا حداکثر مرزداران استان‌های شمالی این کشور می‌بیند. درباره سلاح‌هایی که در اختیار کردها قرار گرفته من معتقدم که تضمین‌های لازم برای عدم استفاده از این سلاح‌ها علیه طرف‌های داخلی گرفته شده است. وگرنه موضوع تسلیح نیروهای پیشمرگه هم خود بعدا نه تنها مفید فایده نیست بلکه ایجاد مشکل و بحران خواهد کرد.آمریکا بیشتر ارتش ملی عراق را آموزش داد و سرمایه گذاری اش در این قسمت بود. خواست که کردها بیشتر مدافع مرزها باشند که البته در این راستا هم کردها با مرز ایران و ترکیه از روابط امنیتی-نظامی با سازمان های اطلاعات و امنیت ترکیه و ایران برخورداند. بهبود قابلیت نظامی و افزایش تحرک پیشمرگه هم در کوتاه مدت محال است.
اینکه آمریکا هواپیمای نظامی به اقلیم آورده چه پیامی می‌تواند داشته باشد؟
بخش عمده اين تصميم برمي‌گردد به بحث‌های فنی استراتژیک و تسلیحاتی. اينکه در اخبار می خوانیم که" هواپیماها از نوع رهگیر هستند و توان پرواز در مسافت‌های طولانی را ندارند پس بهتر است از خاک عراق پرواز كنند و عملیات انجام دهند". البته این کار جنبه ای تبلیغی علیه داعش نیز دارد که متوجه شوند آمریکا مُصر به سرکوب آنهاست و عراق را از وجود آن‌ها امن می‌داند. در کل احتمال حضور نظامی دائمی آمریکا در اقلیم را ضعیف می‌دانم. و این بمباران هم چندان موثر واقع نمی شود. داعش در میان خانه های مردم پراکنده است و بدون کمک امنیتی - نظامی ایران، CIA چندان موفق نخواهد شد.
این سلاح‌ها از جانب ایران به عنوان اولین حامی کردها نیز داده شده. منافع و مصالح همه کمک کنندگان در راستای عدم سقوط اقلیم بوده است. در مجموع نه آمریکا و نه دیگر کمک‌کنندگان به کردها به دنبال دایر کردن پایگاه دائم در عراق نیستند و یا CIA هم اعلام کرد که دنبال سلطه گری در منطقه نیست. يادمان باشد كه در دهه‌های اول قرن 20 که پالایشگاه کرکوک راه‌اندازی ‌شد انگلیسی‌ها تاکید داشتند که این شهر نباید به کردها داده بشود چرا که نگران افزایش انگیزه‌های استقلال طلبی کردها بودند.
آیا می‌توان گفت که کردها در آمریکا لابی خاص خود را دارند؟
برخی سیاستمداران و نظامیان پیشین آمریکا در عراق و منطقه که اکنون به کارهای اقتصادی و مشاوره امنیتی برای شرکت‌هاي حاضر در اقليم مشغول هستند و برای راه اندازی یک لابی تلاش می‌کند اما در شرایط کنونی نمی‌توان آنها را یک لابی خواند. آمریکا به دنبال حضور دائم در عراق نیست. کُردها هم بنا به اختلافاتشان دارای لابی نیستند.
شناخت درست کردستان و فهم راهبرد امنیتی
در مورد فعالیت اسرائیل در اقلیم کردستان عراق گاه و بی‌گاه مطالبی به رسانه‌های درز می‌کند، واقعیت امر چیست؟
اسرائیل از سال 1967 در کردستان عراق پایگاه دارد که این مطلب به وضوح در خاطرات عیسی پژمان ( نماینده شاه و ساواک درعراق) پرویز ثابتی (مرد شماره دو ساواک ) و مصاحبه بنده با ژنرال علوی کيا، جمشید امانی و هم علی اکبر فرازیان و نیز خاطرات نخست وزیر اسرائیل و رئیس موساد به آن اشاره شده است. فعالیت اسرائیل در اقلیم کردستان عراق آلان در سه زمينه اصلی یعنی امنیتی، اقتصادی و فرهنگی دنبال می‌شود. عوامل موساد هم اکنون برای جمع آوری اطلاعات و انجام ماموریت‌های امنیتی در اقلیم کردستان فعال هستند. در زمینه اقتصادی نیز خرید و فروش نفت و فرآورده‌های لبنی بخشی است که بازرگانان اسرائیل مدتی است به آن وارد شده‌اند. ( مثلا روزنامه عبری  یدیعۆت ئهخرنۆت در مورخ 21.02.2013 نوشته که شیر (البان)در کارگاه تولید شیر(البان) اسرائیل تولید می شود که در اربیل مستقر است.) از همه مهمتر فعالیت‌های فرهنگی است که اسرائیل در بخش شمالی اقلیم کردستان انجام می‌دهد که از آن جمله می‌توان به ترجمه کردی برخی فیلم‌ها که با جهت‌گیری خاص تولید شده‌اند و غالبا ماهیتی ضد ایرانی دارند و نیز انتشار مجله‌های مختلف به زبان کردی اشاره كرد. حتی 1-2 کشتی نفتی هم در این مدت اقلیم به اسرائیل فروخته است. از علوی کیا و امانی شنیده ام که پسران بارزانی – ادریس و مسعود – در اسرائیل دوره هایی جاسوسی و امنیتی دیدند و از سال 1968 اداره اطلاعات و امنیت در داخل این حزب – تحت عنوان پاراستن – درست شد که Yediot aharnoot  هم می نویسد که موساد، پاراستن را درست کرد. جک اندرسن - روزنامه نگار امریکایی هم می گوید که پس از 1975 رابطه بارزانی و اسرائیل قطع نشد و سال 1972 هم نوشته : هر ماه یکی از اسرائیل می اید و 50 هزار دلار به بارزنی می دهد و سفرهای بارزانی و گروهش به اسرائیل ادامه داشت و در جنگ علیه فلسطینی ها هم عکس هایش موجود است که مصطفی بارزانی و محمد عثمان به دیدار از جبهه های اسرائیلی می روند. البته بعد از مرگ مصطفی بارزانی در 1357، می بینیم که در ارتش اسرائیل برایش مارش پخش می کنند و مراسم یادبود می گذارند!
و در گزارش سیا هم هست که ژنرال زفی زامیر هم در عراق با بارزانی همکاری می کرد و در کتاب ادموند غریب آمده از سال 2001 هم می بینیم که گروه گروه به کردستان می آیند و بیشتر بعد از 2003، یادمان نرود که 12/5/1996 بود که یک افسر اسرائیلی به سان محافظ بارزانی، کمین عراقی ها خنثی کند و هنوز هم این محافظ ها هستند و مقاله گ سدان در آژانس یهود منتشر شده . در آمریکا هم سیمور هیرش اعلام کرد که در قالب مهندس های آب بعد از 2003 اسرائیلی ها به وفور در کردستان شمالی یافت می شوند
فواد معصوم، رئيس جمهور كرد عراق و جانشين طالباني كيست و گفته‌ها درباره دوستي ديرينه‌اش با مسئولان كشورمان تا چه ميزان صحت دارد؟
متاسفانه ما در ایران چیز زیادی از فواد معصوم نمی‌دانیم. به شهادت رسانه های ایران، نخستین کسی بودم که درباره اش نوشتم و در همین ایسنا منتشر شد. فواد معصوم اولین نماینده اتحادیه میهنی در ایران پس از انقلاب بود که چه بسا با صلاح‌ دید آیت الله خمینی به این سمت رسید. وی زمانی که امام خیمنی در نوفل لوشاتو فرانسه بود به دیدار امام رفت و پیام کردهای عراق و گروه طالبانی را به امام رساند. در اين پيام معصوم به امام پيشنهاد جالبي داد و گفت: شما می‌توانید از طريق کردستان عراق و با حمایت کردها وارد ایران بشوید. حتی زمانی که آیت الله خمینی در عراق بودند نیز فواد معصوم به نجف رفت و با ایشان دیدار کرد که این موارد به نقل از خود فواد معصوم در جلد دوم کتاب خاطرات جلال طالبانی ذکر شده است.
فواد معصوم در زمان جنگ تحمیلی با علی شمخانی و باقر ذوالقدر و .... ، از فرماندهان وقت سپاه در امور جنگ ، دیدار و گفتگو کرده و تلاش کرد تا همکاری کردها و به ویژه گروه طالبانی با ایران برای مبارزه با صدام شیوه ای منطقی و عقلانی داشته باشد و حتی بنا به زحمات وی ، پس از آن شاهد برخی عملیات‌های مشترک نیروهای دو طرف بودیم. بنابراین باید گفت که انسانی جدی و سیاستمداری عملگرا و منطقی است که با حکمت و و عقلانیت و تجربه سیاسی خود راهی بس دشوار را در عراق در پیش دارد. گرچه مشاورانی حاذق و لایق مانند دکتر لطیف رشید به همراه دارد . هنوز هم مام جلال با وجود بودن در بستر بیماری، برای فواد نقش یک رفیق و مشاور را دارد که گویی نمی خواهد از راه و منهج مام جلال تخطی کند.  دکتر فواد فلسفه خوانده و شیفته تاریخ و ادبیات است. کسی است که درتاریخ معاصر عراق به همراه دوست گرمابه و گلستانش، نقشی سازنده در میان تاریخ این کشور بازی کرده اند. دو دوست و دو هم مدرسه ای و هم حزبی و همکار که عاقبت دو رئیس جمهور عراق معاصر شدند و هردو هم کلاهشان را برای حرمت و قدمت و اصالت فرهنگ و تمدن ایران، برمی دارند. و شاید نیک سخن ابراهیم احمد را به یاد دارند که " کردها، هرکجا باشند، ایرانی اند " ...
روابط ایران و اقلیم از گذشته تا به حال چگونه بوده‌ است؟
از سال 1958 که حکومت پادشاهی عراق سقوط کرد و به سال‌های اوليه تشکیل ساواک بر می‌گردد، شاخه برون مرزی ساواک تلاش کرد در عراق برای خود دوستانی بیابد که در داخل کردها و شعییان این مساله پیگیری شد. پس از مدتی، ساواک دریافت که با کمک کردها می‌تواند علیه دولت مرکزی عراق فعالیت مثمر ثمري انجام دهد و در 11 سپتامبر 1961 طرح سری ساواک در عراق به اجرا گذاشته شد. به این ترتیب تا سال 1975 به مدت 14 سال کردهای عراق از ایران پول و کمک‌های نظامی-امنیتی دریافت کردند. در آن زمان نیروهای ایران به داخل عراق می‌رفتند با کردها علیه عراق عملیات انجام می‌دادند. در جلد سوم کتاب خاطرات اسدالله علم (۱۹۷۸-۱۹۱۹) وزیر دربار شاه آمده است که شاه پس از امضای قرارداد الجزایر ميان ايران و عراق گفته": حیف که نمی‌توانيم فاش کنیم چه کمک‌هایی در اختیار کردها قرار دادیم و چه نقشه‌هایی برای آن‌ها داشتیم".
پس از انقلاب 1357 این عراق بود که از گزینه کردها علیه ایران استفاده کرد و غائله کردستان ایران به وجود آمد. حزب کومله و دموکرات یک شبه ظاهر شدند. در اين دوران بود که ایران به فکر یافتن ارتباطات گذشته خود در میان کردهای عراق افتاد. اندک اندک دولت جدید ایران روابط با گروه‌های کرد عراقی را از سر ‌گرفت و دوباره قیاده موقت کردستان عراق ، جان تازه گرفت و با گرفتن سلاح ، علیه کومله و دموکرات وارد عمل ‌شدند تا پاکسازی کنند.
این دو گروه مسلح مخالف دولت ایران نیز مجبور می‌شوند که به داخل عراق عقب نشینی کنند واین بار در صفوف ارتش عراق به جنگ علیه ایران ادامه دهند و علیه سرباز ایرانی شلیک می کنند. وابستگي اين دو به صدام تا جايي پيش رفت كه حتی وقتی در سال 1988 حمله شیمیایی حلبچه روی داد و بیش از 5 هزار نفر ظرف چند دقیقه کشته شدند، عبدالرحمان قاسملو، رهبر حزب دموكرات، در مصاحبه با کل‌العرب (۳/۱۰/۱۹۸۸ ) ، سؤال می‌شود رادیو بی.بی.سی از قول شما گفت که عراق از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرده ، اما قاسملو می‌گوید: بنده این خبر را تکذیب نموده‌ام. هیچ‌گونه نشانه‌ای دال بر استفاده از سلاح‌های شیمیایی مشاهده نکردم و اثری از این سلاح‌ها مشاهده ننموده‌ایم! آری ، قاسملو این فجایع را ندید چون به صلاحش بود که نبیند، و گفت که هیچ حادثه‌ای روی نداده و کسی کشته نشده است. اما قاسملو حتی در مصاحبه با روزنامه فرانسوی لوموند هم، بمباران حلبچه را مورد تردید و انکار قرار داد که گویا چنین موضوعی صحت ندارد! اما محمد حاج محمود، رهبر حزب سوسیالیست در کتاب خاطراتش می نویسد که چگونه قاسملو هنگام شیمیایی شدن گروهش با بی سیم با وی حرف زده و داد و فریاد کرده و ملتمسانه خواهان نجات تفنگ چی هایش بوده. واقع امر این بود که اگر ایران نمی بود كه از فاجعه حلبچه پرده بردارد این حادثه در هیچ جا بازتاب نمی‌یافت.   غرب تمایلی به افشا نداشت.
هر از چند گاهی از فعالیت گروهک‌های معاند کرد ایرانی در اقلیم کردستان مطالبی در رسانه‌ها مطرح می‌شود، واقعیت امر چیست؟
جنبش ملی گرایی یا ناسیونالیستی در میان کردها و کتاب های تاریخ معاصر آنان جزو هویت سیاسی - تاریخی است و قابل احترام. اما از سال 1357 و بعد از انقلاب دو گروهک كومله و دموکرات فعاليت‌شان را در کردستان ایران آغاز كردند. کمیته ایالتی کردستان در داخل حزب توده هسته اولیه همین حزب دمکرات فعلی است که عزیز یوسفی و غنی بلوریان سالها در زندان بودند و قاسلمو از کشور گریخت. عبدالله اسحاقی هم در عراق بود و اختیار کامل خود و افرادش را در اختیار مصطفی بارزانی قرار داده بود حتی در کنگره دوم 1964 وی قاضی محمد را خائن می نامد. به دستور ساواک، بارزانی کنترل خاصی روی آنها داشت که مبادا در کردستان ایران فعالیتی داشته باشند اما سال 1967 - 1968 اعضا کمیته انقلابی توسط حزب دمکرات کردستان عراق اعدام می شوند که خواهان قیام علیه شاه در کردستان بودند ( افرادی مانند شریف زاده، شلماشی، معینی ها و ... ) در 1972 حزب دمکرات کردستان ایران در اختیار بعث قرار می گیرد و حتی در بغداد دفتر کار می گذارند. قاسملو هم که باوری به پیروزی انقلاب نداشت و حتی به عادل مراد در پاریس می گوید که اگر انقلاب ایران پیروز شود من دستم را قطع می کنم که 3 ماه بعد سرعت انقلاب شدید شد و وی مخفیانه به مهاباد آمد و 5 هفته بعد هم انقلاب پیروز شد. وی در 1970 مشاور تکنیک وزارت طرح و برنامه بغداد بوده اما  چون مصطفی بارزانی باور و ایمان و اعتقادی به قاسملو نداشت وی از صدام خواست و در 1974 وی دوباره به خارج رفت و این بار رابطه اش با حزب توده بهم خورد.
کردها از انقلاب غافلگیر شده بودند. گروهی در مهاباد خواهان خودمختاری گروهی در سنندج و کرمانشاه خواهان نزدیکی به حکومت مرکزی. درگیری ها و اختلاف نظرها موجب شد که کردها در نوروز 58 دست به جنگ مسلحانه در سنندج زدند که در کنار این دو گروه، گروهک‌های اسلام‌گرا مانند مفتی زاده و ربیعی و ... نیز اعلام موجودیت کردند و به این غائله پیوستند. درگیری‌های مسلحانه و نزاع ها تا اواخر سال 58 و اوایل 59 به طول انجامید. بهمن 1357 پادگان سردشت به دست حزب دمکرات افتاد. هیات صلح به کردستان می آید و بعد کردهای عراق مقیم کرج و باقی مانده ماجرای قراداد الجزایر - یعنی  مسعود بارزانی و ادریس بارزانی(برادر مسعود) در آن زمان حامی انقلاب نوپای ایران بودند و پیش از جنگ ایران و عراق، موسوی اردبیلی و چمران مسئول مسلح کردن نیروهای بارزانی برای کمک به ایران جهت پاکسازی کومله و دموکرات را برعهده گرفتند. در دوران جنگ تحمیلی این دو گروه مسلح به آغوش عراق رفتند و حتی چندین افسر بعث عراقی با نيروهاي این دو در ایران دستگیر شدند. به قول اریک رولو در رورنامه لوموند 5 سپتامبر 1979 - این 2 گروه از کردهای ایران اشتباه محاسباتی داشتندو منزوی شدند و نقاط ضعف شان موجب سقوط سیاسی شد. هرچند گروه غنی بلوریان در اوج تشنج از قاسملو جدا شدند و خواهان مصالحه با حکومت مرکزی بودند تا کردهای ایران هزینه سیاسی - امنیتی پرداخت نکنند. اما سیاست ماجراجویانه قاسملو حکایت دیگری بود.
دو گروه مذكور از سال 58 - 59 به بعد دیگر هیچ فعالیت سیاسی در ایران نداشتند و کاملا به دامان حزب بعث رفتند حتی در کشتار حلبچه که هزاران کرد قتل عام شدند گفتم که هر دو گروه این واقعیت تلخ را کتمان کردند. از سال 58 تا 2003 کومله به 5 شاخه تبدیل شده كه هر یک رهبری خود را دارد اما مافیای رسانه‌ای عبدالله مهتدی به گونه‌ای است که همه فکر ‌کنند او رهبر کومله است در حالی که این گروه کاملا تجزیه شده است. حزب دموکرات نيز به دو سه شاخه تبدیل شده. پس از توافق سپاه و گروه‌هاي معاند كومله و دموكرات در سال 1373 توافقی حاصل شد که براساس آن گروهک‌های مذکور هیچ فعالیت نظامی علیه ایران نداشته باشند.تعداد نزدیک به هزار تن از اعضای اين دو گروه در اقلیم کردستان عراق حضور دارند . از زمان استانداری عبدالله رمضان زاده، (استاندار كردستان در زمان خاتمي) و صلاح دید ايران، کومله و دمکرات با جمهوری اسلامی رابطه برقرار کردند که برای پرهیز از اضمحلال کامل، با ایران گفتگو کنند اما به نتیجه ای نرسیدند و هنوز هم گروه هجری و گروه عزیزی رابطه  را با جمهوری اسلامی حفظ کرده است. ماهیانه هم مبالغی پول از اقليم كردستان عراق و حزب بارزانی دریافت می کنند و افشای کمک مالی اقلیم به این افراد که علنا در روزنامه حزب گوران ( تغییر ) منتشر شده.  اما در مجموع فعالیت مهمی علیه ایران ندارند و نفوذی هم در میان جامعه مناطی کردنشین ندارند و تنها برخی فعالیت‌های تجزیه طلبانه  مانند سخنان کهنه و کلیشه ای و شعارهای رنگی دارند که قابل توجه نیست. و در رسانه های محدود خود هر منتقدی را وابسته و جاسوس و مامور و ... می نامند و همین. به هر حال مثل اداره های فرعی، هر وقت رسانه های حزبی بارزانی نکته ای را منتشر کنند این ها هم مثل بخشنامه داخلی در سایت ها و رسانه های حزبی خود منعکس می کنند؛ مثلا سایت روداوو علیه ایران نکته بیان کند؛ 10 دقیقه بعد در همه رسانه های این حزب ها و سازمان های سیاسی عینا منعکس می شود.
مساله مشارکت نیروهای کومله و دموکرات در درگیری با داعش به همراه پیشمرگ‌های کرد تا چه میزان واقعیت دارد؟
این‌ها همه شانتاژهای تبلیغاتی است و صحت ندارد. کمتر از هزار تن از افراد این گروه‌ها در اقلیم حضور دارند که اغلب ناتوان هستند و سلاح خاصي هم در اختیار ندارند. بیشتر برای نمایش سیاسی و خودنمایی بود وگرنه از نظر تسلیحاتی و نیروی جنگی ماهر که چیزی ندارند. با کدام سلاح می جنگند؟ در سال 1979 که برخی اسلحه های پادگان های ایران را غنیمت گرفتند. تا سالهای 1988 هم که حزب بعث و حکومت مرکزی عراق ممکن است یک سری سلاح های سبک در اختیار آنها گذاشته باشد. آموزش نظامی حرفه ای هم ندیده اند. بخاطر حفظ روابط دیپلماتیک اقلیم کردستان، اجازه استفاده از سلاح را هم ندارند. با برنو هم که نمی شود به جنگ داعش رفت ! طبعا بنا به قراردادهای امنیتی - نظامی - اقتصادی با ایران ، اجازه تحرکی به این 2-3 سازمان کرد ایرانی نخواهند داد. این ها هم تاثیر و پایگاهی در جامعه نسل جدید مناطق کردنشین ایران ندارند حالا چند تا مصاحبه در رسانه های فارسی خارج از کشور یا داد و قال رسانه ای به زبان کردی، چیزی را از صورت مساله پاک نمی کند. این ها تفکرات تجزیه طلبی دارند و سالها همکار بعث و ضد آب و خاک و مردمان ایران بوده اند، یک شبه هم دمکرات و لیبرال و آزادیخواه شده اند، آن دیگر بحث دیگری است. اما واقعیت این است که محلی از اعراب ندارند. 
در ایران از دوران نادرشاه به بعد، کردها بارها و بارها در مصالح و منافع کشور همراه حکومت مرکزی بوده اند و هر گروهی هم دست به سلاح برده و از حکومت مرکزی رویگردان شده، چندان اقبال و استقبال عمومی نیافته و مردمان مناطق کردنشین بسیار عقلانیت و خرد سیاسی پیشرفته تری داشته اند و سازمان ها و نهادهای سیاسی دور از وطن هم نتوانسته اند خود را عین کرد و کردستان بنامند و خود را نمایندگان کل جامعه کردستان بنامند و همراهی و جانفدایی کردهای ایران در ایام جنگ ایران و عراق هم خود شاهد این مدعاست.

روابط ديگر همسايه اقليم يعني ترکیه با كردها چگونه است؟
ترک ها سیاست تحمیلی و غیر عقلانی علیه کردهای ترکیه داشتند و اصلا باوری به هویت کردها نداشتند. مثلا حزب دمکرات کردستان ترکیه در سال 1965 شکل گرفت که سعید الجی رهبر شد و آن هم 60 سال پس از جنبش شیخ سعید پیران. دکتر شوان - سعید قرمزی - در سپتامبر 1969 به کردستان عراق می رود. سعید الجی توسط شوان در اول ژوئن 1971 ترور می شود و بعد شوان توسط بارزانی در 26 نوامبر تیرباران می شود. از آن موقع شاید بتوان گفت که بارزانی در صدد نفوذ میان کردهای ترکیه بود. این مساله ها در کتاب کریس کوچرا- نویسنده فرانسه ای - در کتاب ملی‌گرایی کردها  و کتاب سیاست کردها درخاورمیانه نوشته دکتر انتصار و یا اکثر ترجمه های ابراهیم خان یونسی و یا کتاب گانتر ذکر شده است. امابعد از سرکوب کردها در دهه 1970 توسط ترکیه حزب های زیادی شکل گرفت مانند جریان مائوئیستی کاوه و یا پ ک ک در 1974.
روابط تركيه بيشتر الآن به ارتباطات آشكار و پنهان امنیتی - اقتصادی با خاندان بارزاني محدود مي‌شود؛ اين دو اكنون به يك همپيمان استراتژيك تبديل شده‌اند گرچه آينده ای طولاني شاید نمي‌توان براي اين همپيماني متصور شد چون آنكارا در طول تاريخ نشان داده كه به هيچ طرفي وفادار نمي‌ماند.  روایت های تاریخی زیادی در این باره هست مانند روایت حکاری. یک سال پس از تشکیل حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق به ریاست طالبانی، نیروهای این حزب به سوریه اعزام شدند و در آنجا توسط ارتش حافظ اسد (پدر بشار اسد رئیس جمهور سوریه) و چریک‌های فلسطینی آموزش می‌دیدند تا در عراق بتواند اقداماتی را علیه حزب بعث به راه بیندازند. در همین راستا هزار نفر از نیروهای طالبانی در راه بازگشت به عراق در روستای هکاری ترکیه توسط دستگاه اطلاعات این کشور (میت) و با همكاري بارزاني‌ها تیرباران می‌شوند که این توطئه بارزانی‌ها در کتاب خاطرات جلال طالبانی نیز آمده است. آن روایت در تلویزیون NRT برنامە رویداد و تاریخ (ڕوودا و مێژوو)، سید کاکه یکی از افراد قدیمی حزب سوسیالیست و سپس دمکرات، بازگو کرد که قیاده موقت به فرمان مستقیم ادریس بارزانی، پیشمرگ های اتحادیه میهنی کردستان را در دادگاه صحرایی محاکمه و سپس تیرباران کردند، و ادریس گفت « اگر نتوانیم جنبش کنیم، جنبش دیگران را می توانیم بهم بزنیم». در واقعه حکاری که در آن قهرمانانی مانند علی عسکری (نماینده کردها در نزد ساواک در آغاز حرکت عصیان کردهای عراق به رهبری ساواک) و دکتر خالد که به دست افراد قیاده موقت تیرباران شدند.
در سال 1995 نیز می‌بینیم که بارزانی که وارد جنگ با کردهای ترکیه شده بود رسما از آنکارا می‌خواهند تا وارد خاک عراق بشود و مواضع پ.ک.ک را بمباران کند. الان هم ترکیه در شمال اقلیم کردستان و در نزديكي كوهستان‌هاي قنديل پایگاه نظامی دارد. در سال 1997 باز هم جنگنده‌های ترکیه به حمایت از بارزانی‌ها مواضع پ.ک.ک در قندیل را بمباران کردند. پس می‌بینیم که روابط میان این دو قدیمی است اما در باره استحکام و دوام آن اما و اگر بسيار وجود دارد.  الان هم مسائل اقتصادی پا به میان گذشته و می‌بینیم اقلیم از طریق ترکیه اقدام به فروش نفت می‌کند و در زمینه سیاسی نیز رجب طیب اردوغان برای رسیدن به اهداف و خواسته‌های سیاسی خود در ترکیه به کمک تبلیغاتی بارزانی تکیه کرده. می‌دانیم که بخش زیادی از مردم ترکیه را کردها تشکیل می‌دهند به دلیل همين استفاده تبلیغاتی از بارزاني و جلب نظر مثبت كردها در رای‌گيري‌هاي پارلماني بود که ما در سال گذشته میلادی شاهد سفر بارزانی به ترکیه بودیم و اردوغان و بارزانی دست در دست هم به مناطق کردنشین رفتند. پس می‌توان گفت این روابط و استفاده‌ها دو طرفه است و اردوغان در مساله تغيير قانون اساسي تركيه و دادن اختيارات بيشتر به رئيس جمهور كه كرسيش اكنون در اختيار خود اوست، به پشتيباني كردها چشم دارد. اما در كل نباید فراموش کنیم که منافع حزبی اردوغان هر چه که باشد سال‌ها تاریخ معاصر ترکیه نشان داده که استقلال کردها در عراق یا هر جای دیگری خط قرمز آنکارا است؛ نباید انتظار داشت آنكارا كه یکی از رهبران موثر کردها را در زندان خود دارد با استقلال اقلیم کردستان موافقت ‌کند که بعدها دود این کار به چشم خودش برود.
وضعیت کردهای سوريه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
درسوریه شاید نخستین بازی با کارت کردها علیه ترکیه به سال 1927 بازمی گردد زمانی که جنبش استقلال طلبی کردهای ترکیه (به کردی: خوی بون) در سوریه شکل گرفت و البته بیشتر دنبال جلب نظر مساعد فرانسویها بود که آن زمان بر سوریه حاکمیت داشتند. این جنبش بیشتر روشنفکری بود تا سیاسی و غیر از ترکیه ، در سوریه موجب ناراحتی و نگرانی قومگرایان عرب شد. در خلال سالهای 1932 تا 1942 ، ایام صدارت فرانسویها در سوریه، جلادت عالی بدرخان روزنامه هاوار (فریاد) را به زبان کردی منتشر کرد و الفبای لاتین را به جای الفبای عربی مورد استفاده قرار داد. هاوار علاوه بر سوریه، مخفیانه در ترکیه هم منتشر می شد. فرانسویها مخالف این ترویج هویت فرهنگی نبودند اما با قطع حمایت فرانسه در سال 1928 آن جنبش فروریخت. وقتی سلطه فرانسویها بر سوریه پایان یافت و سوریه مستقل شد، دیگر هیچ ضمانتی برای به رسمیت شناخته شدن هویت رسمی کردها باقی نماند. غیر از سیاستهای حکام سوری، پراکندگی جغرافیایی کردها در سوریه هم عاملی شد تا نیروهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی مشخص و متحد و یکسانی میان کردها پدید نیاید و هیچگاه فرهنگ و زبان و هنر کردی از جانب حکومت مرکزی سوریه به رسمیت شناخته نشود. حتی آموزش زبان کردی، انتشار هر نشریه کردی، موسیقی کردی یا اجرای تئاتر به زبان کردی هم ممنوع اعلام شد. مدتها علاوه بر منع انتشار، تکلم به زبان کردی هم ممنوع بود یا اگر هم هنرمندی به زبان کردی قطعه ای موسیقی اجرا می کرد، دستگیر می شد.
در سال 1957 هسته اولیه حزب دموکرات کردستان سوریه (حزب الاکراد الدیمقراطیین السوریین) شکل گرفت و از همان سال کردهای سوریه با چهره های سیاسی کرد ایرانی و عراقی دیدار و گفتگو داشتند و این روابط تا کودتای حزب بعث در سال 1961 ادامه داشت. یک سال قبل از 1984 که پ ک ک به عنوان سازمانی چریکی شناخته شد که به صورت مسلحانه علیه دولت ترکیه  اقدام می کند، نگاه مقامات نظامی و شخصی آنکارا این بود که پدیده ای خارجی است که در بقاع لبنان و سوریه و عراق پایگاه دارد و تورگوت اوزال، نخست وزیر وقت ترکیه، سوریه را لانه فساد و ترور نامید. رهبران سوریه از سالها قبل تسیهلاتی برای پ ک ک فراهم کرده بودند. این گروه با سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط برقرار کرد و اعضایش در اردوگاههای فلسطینی دوره های آموزش نظامی طی می کردند و بعدها در ارمنستان هم پایگاه داشتند و دارند. دولت دمشق به منظور فشار بر آنکارا با کارت پ ک ک بازی می کرد و در رسانه هایش اعلام می شد که "مبارزه پ ک ک برای خودمختاری کردستان و حقوق فرهنگی و سیاسی کردها در ترکیه است ". پ ک ک برگ برنده ای شد که هرگز سوریه از آن چشم بر نداشت، برگه ای که با آن هم بر همسایه اش فشار می آورد و هم از مشکل کردهای خود و مسائل امنیتی مرتبط با آنان رها می شد. هزاران کرد سوریه با اعمال فشار استخبارات سوریه  و نیروی پ ک ک به جبهه های این حزب اعزام شدند تا بجنگند و در یک سال بیش از یازده هزار جوان کرد سوری در صفوف حزب اوجالان کشته شدند
شناخت درست کردستان و فهم راهبرد امنیتی
در کردستان سوریه، امروزه وضعیت خودگردانی پدید آمده اما برخی معتقدند که کردها قدم در راه تشکیل دولت مستقل کردستان سوریه برداشته اند اما کردهای سوریه  دچار وسوسه تجزيه ‌طلبی یا جدایی طلبی و خواستار استقلال نیستند و تنها خواهان دموکراسی و شناسائی حقوق خود در چهارچوب سوریه ای دموکراتیک اند. من پس از سفرهایم به مناطق کردنشین سوریه بین سالهای 2007 تا 2011 و با مطالعه در مورد این مناطق به این نتیجه رسیده ام که ضرورت و اولویت اصلی، شناخته شدن رسمی هویت کردی در سوریه است نه شکلگیری اقلیم کردستان دیگری مانند آنچه در کردستان عراق است. در سال 1960، عیسی پژمان مسئول امور کردها در ساواک خطاب به تیمسار حسن پاکروان رئیس وقت ساواک نوشت: "تشکیل کردستان سوریه مستقل ممکن نیست؛ اصلا در هیچ کدام از چهار منطقه کردستان امکان ندارد چون آن قدر خرید و فروش و خودخواهی و خیانت و زد و بند با خارجی و اختلاف  بین آنهاست که خودمختاری اش نه در سوریه در هیچکدام از کردستان های دیگر ممکن نبوده و نیست. امکان ندارد. سر کوچکترین موضوعی با هم توافق و تفاهم ندارند".
 کردهای سوریه و رهبران آن از جمله صالح مسلم به دنبال تجربه کشورشان نیستند و بارها بر این موضع در مصاحبه‌هایشان تاکید کرده‌اند. احزاب کرد الان مناطق کردنشین شمال سوریه را با کمک پ.ک.ک اداره می‌کنند و هیچ داعیه استقلال طلبی هم ندارند. می‌بینیم که در ادارات این مناطق پرچم‌ سوریه و عکس بشار اسد در کنار پرچم پ.ک.ک برافراشته می‌شود و نیروهای دولتی سوریه هیچ درگیری باکردها ندارند. امروزه پ ک ک، صراحتا حامی سوریه و تائید کننده حکومت بشار اسد است و حتی اعلام کرده در صورت حمله ترکیه ما از خاک و وطن خود دفاع می کنیم! و البته حکومت سوریه هم پس از نیم قرن به صدها هزار کرد که فاقد حق شهروندی بودند و حتی هویت شان را به رسمیت نشناخته، شناسنامه داده و با حزب اتحادیه دموکراتیک کردستان (شاخه سوری پ ک ک) که خود را مهمترین تشکل سیاسی کرد در کشور می داند توافق کرده که کنترل کردستان سوریه در اختیار آنها باشد. ایران هم در قضیه سوریه از طالبانی و بارزانی خواست تا از وحدت اراضی سوریه حمایت کند و این پیام را به کردهای سوریه نیز منتقل کنند که حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق تا به حال این کار را دنبال کرده است گرچه به نظر می‌رسد بارزانی بیشتر به سمت کمپین عربستان، قطر، ترکیه، گرايش دارد و نسبت به تجزیه سوریه بی‌تمایل نیست. صالح مسلم بارها گفته که "حفظ تمامیت اراضی سوریه وظیفه ماست". کردهای سوریه با همراهی پ.ک.ک در سوریه و حتی عراق نقش زیادی در رویارویی با داعش داشته و دارند.
اما اگر دخالت پ.ک.ك و نیروهای طالبانی نبود پیشمرگ‌هاي بارزاني نمی‌توانستند شهر مخمور و مناطق اطراف شهر اربیل (مقر حزب بارزانی) را از داعش باز پس بگیرند. هرچند رفتند و بازپس گرفتند و پرچم خود را نصب کردند و موجب شد تا بارزانی علیه آنها بیانیه بدهد !
موقعیت و جایگاه کنونی حزب اتحادیه میهنی کردستان که فواد معصوم رئیس جمهور عراق نیز از همین حزب است، الان چگونه است؟
علاوه بر جدایی نوشیروان مصطفی، رهبر حزب تغيير(گوران) و تعدادی از مسئولان اتحادیه میهنی ما اکنون شاهد یک میل تفرقه افکنی و جدایی طلبی دیگر در داخل حزب هستیم که توسط برهم صالح، از اعضای شورای مرکزی حزب و برخی فرماندهان نظامی اداره مي‌شود. برهم صالح حتی خود را برای ریاست جمهوری عراق آماده کرده بود و قصد داشت با همدستی برخی دیگر در اقلیم، بر کرسی ریاست جمهوری عراق تکیه بزند و منتقدان می گویند که عملا آنچه که از اتحاديه میهنی باقی مانده بود را نیز از بین می برد. برخی دیگر از منتقدان هم می گویند که اگر اتحادیه ميهني بتواند این "غده قابل جراحی" را از پیکره خود جدا کند كه تا کنون نشان داده توانایی انجام این کار را دارد، می‌تواند به جایگاه همیشگی خود بازگردد. جدای از این دو رای متفاوت؛ به گمانم اتحادیه میهنی کردستان دستخوش تغییراتی خواهد شد.
در واقع حتی برخی از منتقدان با صراحت بیان می کنند که "اگر در لحظات آخر طالبانی با آن حال مریض خود به عراق باز نمی‌گشت برهم صالح که معاون نخست وزیر عراق بود، کرسی ریاست جمهوری را تصاحب می‌کرد و با توجه به نزدیکی وی به خاندان بارزانی باید منتظر یک فاجعه در عراق و اقلیم می‌بودیم". اما به گمانم فعلا با حضور هیرو خان و فواد معصوم و دکتر لطیف رشید و عادل مراد و عدنان مفتی، اتحادیه میهنی کردستان زیست سالمی خواهد داشت. شاید هم در نمایندگان دیپلماسی خود تجدید نظر کنند و رابطه های خود را توسعه دهند.
به عنوان مطلب پاياني روابط اقلیم و دولت مرکزی عراق را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
با توجه به هوشیاری و خردمندی فواد معصوم باید گویم که انتظار می‌رود اختلافات به وجود آمده میان اقليم و دولت بغداد حل و فصل بشود. معصوم از دوران ابتدایی با طالبانی هم مدرسه‌ای و هم شهری و همراه بوده و در زمان مبارزات با حزب بعث و پس از آن نیز اين دو همواره با هم بوده‌اند در واقع دوستی ‌60 ساله آن‌ها باعث شده که تفکرات و خط مشی‌های آن‌ها بسیار به هم شبیه باشد. انتظار مي رود که اختلافات به وجود آمده از جمله اصل 140، موضوع نفت و معوقات مالی اقلیم حل بشود. بگذارید در باره اصل 140 قانون اساسي عراق كه درباره تعيين تكليف مناطق مورد مناقشه در شمال اين كشور است یک مساله پشت پرد را بازگو کنم. در سال 2006  CIAآمریکا گروهی از کردها را به واشنگتن دعوت کرد و عملا از آن‌ها خواست تا اصل 140 را فراموش کنند وکردها نیز آن را قبول کرده‌اند حتی خود مسعود بارزانی که بیشترین مانورهای سیاسی را بر این اصل می‌دهد در دیدار با ایاد علاوی تاکید کرد در صورتی که دولت مرکزی مطالبات کردها را بدهد نیروهایش را از کرکوک خارج می‌کند. این یک واقعیت است و در مصاحبه علاوی با روزنامه ها مانند "الدستور" به آن اشاره شده است.
ازطرفی هم عقلانیت و سیاست درستر و بهتر نچیروان بارزانی شاید توازن حزب دمکرات کردستان عراق را فعلا نگه دارد. اما بهرحال وی هم فعلا نقش وکیل مدافع ترکیه را بازی می کند و بنا به سیاست مداحی شدیدترش از مسعود بارزانی؛ در تلویزیون برخلاف همه جهان می گوید که ترکیه حامی داعش نبوده و نیست!
نفت فروخته شده تا چه میزان بر اقتصاد اقليم تاثیر دارد؟
نباید فراموش کرد که احتمالا دولت کنونی عراق هم تقریبا همان سیاسی دولت مالکی را دنبال خواهد کرد پس فروش غیرقانونی نفت كه بغداد آن را تاراج سرمایه‌های ملی می‌داند باید حل شود. درآمد حاصل از فروش نفت فروخته شده هم توسط رسانه ها بیان شد که در یکی از بانک‌های ترکیه  به مدت 50 سال نگهداری می‌شود و عملا هیچ کمکی به اقتصاد اقلیم نمی‌کند؛ اربیل حق برداشت از این حساب را ندارد و هیچ حساب و کتابی نیز به این حساب بانکی وجود ندارد. البته چنان که در کتاب خاطرات ابراهیم احمد (پدر خانم جلال طالبانی و عضو کمیته مرکز کار حزب دموکرات کردستان عراق) و هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا آمده یک سوم از پول‌هایی که ایران و آمریکا در اختیار مصطفی بارزانی، پدر مسعود بارزانی در بین سال‌های 1961 تا 1975 قرار می‌دهند، صرف امور جنگ و کردستان می‌شود و دو سوم در حساب‌های شخصی خانواده بارزانی در سوئیس باقی می‌ماند. شاید الان هم نمی‌توان انتظار بیش از این را داشت. خاندان بارزانی اکنون به طور کامل در مساله فروش نفت وارد شده‌اند و از گفتن علنی این مساله هم ابائی ندارند. مسعود بارزانی که در نشست دائوس سوئیس شرکت کرده بود به عنوان یک سیاستمدار کرد در این اجلاس و حاضر نشده بلکه به عنوان یک فروشنده نفت در این کنفرانس حاضر بوده است كه اين امر را مسئولان آمريكايي گفته‌اند. ناگفته نماند که اتحادیه میهنی کردستان بارها اعلام کرده که هیچ اطلاعاتی از فروش نفت و درآمدهای حاصل آن ندارد.
در پايان بايد بگويم اقليم كردستان نه از لحاظ اقتصادي، نه از لحاظ سياسي و نه از لحاظ توانمندي‌هاي نظامي شرايط استقلال از عراق را ندارد. بخش زيادي از سياسيون كرد از استقلال حمايت نمي‌كنند و با یک شهر و نصف و سه روستا هم نمی شود کشور تشکیل داد ! و اقتصاد اقليم نيز به شدت به دولت مركزي عراق وابسته است كه عدم موافقت بازيگران مهم منطقه و جهان از جمله ايران، تركيه، آمريكا و انگليس را نيز بايد در كنار آن قرار داد.
آیا حمایت حزب دمکرات کردستان عراق از کوبانی؛ معنی خاصی دارد ؟
از شروع تحولات سوریه؛ حزب بارزانی خواهان نفوذ در میان کردهای سوریه بود. اما ره به جایی نبرد و پ ک ک نگذاشت که کمترین حرکتی داشته باشد و بارزانی هم هرگز فعالیت های آنان را جدی نگرفت و حتی چندین نفر از اعضای پ ک ک را زندانی کرد.  بهرحال جمیل بایک هم مانند بارزانی روزگارانی از کمک هایی برخوردار بوده اما بهرحال رقیب هستند. وقتی که  پ ک ک برای مبارزه علیه داعش وارد شنگال شد؛ دستگاه های تبلیغاتی حزب دمکرات کردستان همه تلاش اش را انجام داد تا نفوذ را کم رنگ کند اما الان شاید بتوان گفت که پ ک ک از نظر ایشان در کردستان سوریه استقبال چندانی نخواهد کرد و باز هم بر همان سیاست تعارض خود با وی خواهند بود و من معتقدم که احتمال رویارویی پ ک ک و بارزانی دور از ذهن نیست . 1-2 سال پیش هم در ماجرای کنگره ملی کرد گفتم که شوخی با خرد جمعی کردستان است. چون هم اوجالان و هم بارزانی خود را رهبر همه کردها می خوانند و حاضر به کمتر از این هم نیستند. اما واقعیت صحنه چیز دیگری است.
اگر ایشان اهل  حمایت است؛ لطف فرموده از این سلاح ها چیزهایی در اختیار پ ک ک بگذارد تا آنها از خودشان دفاع کنند. مگر ایشان نبودند که مدتی پیش - طبعا به دستور ترکیه - خودشان کوبانی را محاصره کرده بودند؟
در روزهای اخیر، نیروهای عضو حزب کارگران کردستان «پ.ک.ک» ادعاهایی در مورد آموزش دیدن نیروهای گروه تجزیه‌طلب پاک (پارت آزادی کردستان) در عراق رامطرح کرده اند. این ها کیستند، فرزندان قاضی محمد؟
شادروان قاضی محمد به نظرم ایرانی تر از هر ایرانی بود و نمی خواست که یک وجب از مهاباد در اختیار اجانب قرار گیرد. گرچه انگلیس برای او مزاحمی – به نام مصطفی بارزانی - را روانه کرد تا بساط او را بهم بزند و بعدها خود به سینه افسر ایرانی آتش گشود و به آغوش روس ها رفت ؛ اما قاضی محمد خود به استقبال ارتش ایران رفت تا مبادا علیه امنیت کشور، شناسانده شود و عوامل انگلیسی ها به دور از چشم شاه، او را اعدام کردند . پس این افراد دنباله رو آرمان قاضی محمد نبوده و نیستند و نه شان و منزلت قاضی محمد با مصطفی بارزانی قابل قیاس است – که قاضی رهبری تحصیلکرده و آگاه و ایران خواه بود و بارزانی یک شورشی امی و قبیله ای – و نه جانشین مدعی امروزش – هجری - در ان شان و منزلت قرار دارد. قاضی محمد بنا به گفته صریح سرلشگر فضل الله همایونی در صاحبه با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، وقتی که قاضی محمد به دیدار نمایندگان حکومت مرکزی رفت، بارزانی و سربازانش به سوی او و ماشین ارتش و جیب همایونی، شلیک کردند ؛ زیرا نمی خواستند او به روس ها و تجزیه طلب ها، پشت کند و همین نکته را بعدها در مصاحبه با آدامسون تکرار کرد و قاضی محمد را انسانی ترسو و جبون نامید!
حال جدای از افسانه های غیر حقیقی درباره روابط بارزانی و قاضی؛ جمهوری پوشالی مهاباد فروریخت و توطئه تجزیه ایران با درایت احمد قوام، به نتیجه نرسید  اما بهرحال شاه، برای دلجویی، فرزندان قاضی محمد را بورسیه کرد و علی قاضی بعدها بورس ساواک شد و تا 1357 ادامه یافت و وی در آلمان بود. و امروزه هم این گروه، جز مداحی بارزانی، نفوذی و تاثیری در کردستان ایران نداشته و ندارند.
گروهی معتقدند "حسین یزدان پناه ، علی قاضی - را رهبر این گروه پاک نامید تا از اعتبار و نام و نفوذ شهرت قاضی محمد برای به رسمیت شناختن محفل جدیدالتاسیس پاک (حزب آزادی کردستان) استفاده کند" و خود نیز، تسبیح ریا و مداحی کرد و کردستان را می چرخاند و خود را ناجی کردستان می داند، کسی که گزارش ها متفاوت رسانه های محلی و یا ارسال شده به اداره امنیت عراق و ترکیه او را به قاچاق مواد مخدرو قاچاق انسان و ... متهم کردند که وی همه را شایعه ضد – کردها نامید و بعد اعتراض و انشعاب سمکو یزدان پناه یا همان حسن یزدان پناه – برادرش – نیز تحت عنوان (اتحادیه انقلابیون کردستان) را توطئه علیه آرمان خلق کرد نامید و بنا به روابط اش با حزب پارتی دمکرات کردستان عراق، برادرش را به زندان افکند. و این حرکت موجب شد تا بیش از پیش منتقدان علی قاضی – فرزند قاضی بزرگ را - یک ربات بی تحرک و مجسمه ای نمادین بر سکان رهبری حزب آزادی کردستان" بنامند.
آن اینکه یک حزب ساخته و پرداخته بارزانی به نام پاک که فرزند قاضی محمد به عنوان دبیرکل معرفی شده و حسین یزدانپناه هم معاون اوست (بماند که فرزند قاضی محمد بورسیه و همکار ساواک بود تا سال 1357 و نیز یزدانپناه برای به دست آوردن همسر برادر خود، دستش به خون برادرش آلوده است و اساسا این حزب 10 نفر بیشتر نیست و جایگاه انان در کنار منزل بارزانی است)
پس بارزانی با حمایت این ها نوعی بازی دوگانه با ایران دارد؟
مسلما! وقتی که دید تخت شاهنشاهی اش روبرو به سقوط است و داعش در 20 یا 40 کیلومتری اربیل است فورا دست به دامان ایران شد. رئیس دفترش - بنا به سیاست مداحی - فوراً گفت که "ایران یار وفادار کُردهاست" و بعدا بارزانی دست در گردن ظریف انداخت اما همین 1-2 شب پیش عضو ارشد حزبش - علی عونی - به ایران می گوید "سرزمین اشغالگر کردستان بزرگ." آن وقت چه توقعی دارید؟  ایشان تفکری تجزیه طلبانه و ضد ایران و ایرانی دارد.