روایت شاهدان از حریق مرگبار پالایشگاه

روایت شاهدان از حریق مرگبار پالایشگاه

اجتماع > اجتماعی - محمد جعفری:«شعله‌های آتش از برج تقطیر زبانه می‌کشید، کارگران در ارتفاع ۳۰متری گرفتار شده بودند، فریاد می‌زدند و کم
اجتماع > اجتماعی - محمد جعفری:
«شعله‌های آتش از برج تقطیر زبانه می‌کشید، کارگران در ارتفاع ۳۰متری گرفتار شده بودند، فریاد می‌زدند و کمک می‌خواستند، اما از دست هیچ‌کس کاری بر نمی‌آمد.

6 نفر مقابل چشمان ما در آتش سوختند.» كارگر جوان اينها را مي گويد و با آستين لباس كارش اشك هايش را پاك مي كند. او يكي از شاهدان عيني حادثه پالايشگاه نفت تهران است؛ حادثه اي كه جان 6نفر را گرفت و 2نفر ديگر را با سوختگي 90درصدي روانه بيمارستان كرد.

  • يك روز بعد، كهريزك

مقابل درِ مركز تشخيص پزشكي قانوني استان تهران در كهريزك، معمولا شلوغ است؛ اما اين بار تعداد افراد سياهپوشي كه جلوي در ايستاده اند بيشتر از هميشه است. مردي روي سكوي كنار ديوار از حال رفته و چند نفر به او آب مي دهند. چند مرد ديگر در گوشه اي دور هم جمع شده اند و يك نفر كه لباس كار پالايشگاه به تن دارد برايشان صحبت مي كند. كمي آن طرف تر چند زن روي زمين نشسته اند و بي تابي مي كنند. اينها خانواده ها و هم ولايتي هاي همان 6كارگري هستند كه روز جمعه در جريان حادثه پالايشگاه تهران جان شان را از دست دادند.

12ظهر است اما هنوز اجساد عزيزان شان را تحويل نگرفته اند. قرار است تا چند ساعت ديگر جسد قربانيان در بهشت زهرا به آنها تحويل داده شود تا راهي بيجوند شوند؛ روستايي در ايلام كه همگي آنها اهل آنجا هستند.

  • به دنبال كار، تا پاي جان

قربانيان حادثه 6نفر هستند. سيدكاظم اميري، علي نعمت كوخايي، افشار ميرزايي، محمدسجاد دارابي، محسن دارابي و پوريا دارابي. همگي اهل دهستان بيجوند، از توابع شهرستان شيروان و چرداول واقع در استان ايلام بودند. جايي كه تا همين چند سال قبل، پيشه اهالي اش كشاورزي بود اما بي آبي آنها را بيكار و روانه تهران كرد.

نصرالدين، يكي از اهالي بيجوند است كه چند سالي است براي كار در پالايشگاه به تهران آمده است. او مي گويد:«بي آبي و نداشتن سود باعث شد همه زمين هاي شان را رها كنند و بيايند تهران دنبال كار.» كاري كه او از آن صحبت مي كند هماني است كه جان 6نفر از هم ولايتي هايش را گرفته است. مي گويد: «حدود 300نفر از روستايمان براي كار به پالايشگاه تهران مي آيند.

همه به طور تجربي رشته مكانيك ياد مي گيرند و مي آيند به اميد يك لقمه نان. كار كه چه عرض كنم، 3 ماه كار مي كنيم، 9 ماه بيكاريم.»او ادامه مي دهد: «آنهايي كه باتجربه تر هستند توانسته اند براي خودشان كار ثابت دست و پا كنند و زندگي شان را هم آورده اند باقرشهر اما بقيه سالي چند مرتبه مي آيند اينجا. 20، 30روز مي مانند.

كار كه تمام شد مي روند بيجوند به اميد اينكه دوباره خبرشان كنند. اين 6نفري هم كه جان شان را از دست دادند چند روزي بود كه براي كار آمده بودند. آنها روزمزد بودند. روزي 100هزار تومان مي گرفتند آن هم براي كاري كه اين همه خطر دارد.»

  • حادثه به روايت شاهد عيني

درحالي كه درد دل هاي اين مرد ادامه دارد مردي كه لباس كار پالايشگاه به تن دارد جلو مي آيد و مي گويد:« من همه چيز را ديدم، با چشمان خودم ديدم كه دوستانم چطور قرباني شدند. » او ماجرا را اينطور تعريف مي كند:« 9نفر از بچه ها مشغول تعمير برج تقطير بودند. مسير سوخت از برج به كوره مسدود شده بود و آنها برج را بازديد كردند و آن را بستند اما در آخرين مرحله به خاطر نشت مواد سوختي و داغ بودن لوله ها آتش سوزي ايجاد شد.

برج تقطير حدود 40متر ارتفاع دارد و زماني كه آتش سوزي شروع شد 8نفر در برج بودند. هر كدام شان در يك قسمت بودند و ارتفاع زيادي تا سطح زمين داشتند. شعله هاي آتش هر لحظه بيشتر مي شد و بيشتر بچه ها در ارتفاع 30متري گرفتار شده بودند و راه نجاتي نداشتند. يكي از آنها كه پايين تر بود خودش را پايين انداخت و نجات پيدا كرد اما بقيه فرياد مي زدند و كمك مي خواستند، اما از دست هيچ كس كاري بر نمي آمد.» همين كه حرف هايش به اينجا مي رسد، بغضش مي تركد و اشكش جاري مي شود: «خيلي صحنه تلخي بود. ما آن پايين توي سر خودمان مي زديم و دنبال راهي براي نجات عزيزانمان بوديم، آنها جلوي چشمانمان مي سوختند اما نمي توانستيم كاري بكنيم...»

  • استقبال از مرگ 2 ماه پيش از عروسي

قربانيان اين حادثه هر كدام داستان خودشان را دارند. همگي به اميد زندگي بهتر خانواده را رها كرده و براي كار به تهران آمده بودند اما زندگي يكي از آنها دردناك تر از بقيه است. محسن دارابي، تازه داماد 26ساله اي بود كه همين چند ماه قبل پاي سفره عقد نشسته و قرار بود تا 2 ماه ديگر زندگي تازه اي را آغاز كند اما مرگ او عروسش را سياه بخت كرد. علي دارابي يكي از اقوامش مي گويد: «تخصص محسن مكانيك بود. او تازه 12روز بود كه از روستايمان به تهران آمده بود. او جواني دوست داشتني بود. چند ماه قبل عقد كرده و قرار بود بعد از ماه صفر عروسي كند.

او هم مثل بقيه جوانان ولايت مان به خاطر بيكاري مجبور شده بود بيايد تهران. اميدوار بود با پولي كه به خاطر كار در پالايشگاه مي گيرد زندگي بهتري داشته باشد اما اين حادثه او را از ما گرفت.» پدر محسن دارابي كه خودش 30سال در پالايشگاه كار كرده و با كار در آنجا به خوبي آشناست همان موقع از در پزشكي قانوني خارج مي شود.

رنگ به چهره ندارد و كمرش خميده شده است. او مي گويد: «جايي كه محسن و دوستانش روز حادثه در آنجا كار مي كردند يك واحد زنده بود. به اين معني كه هنوز فعال بود و در آنجا بنزين وجود داشت. آنطور كه دوستانش گفتند زمان وقوع حادثه محسن و چند نفر ديگر بالاي برج بودند و 2نفر ديگر كه پايين بودند بدون اينكه بدانند در خط بنزين است شيرها را باز كردند و بنزين به زير كوره اي كه روشن بود نشت كرد و آتش سوزي آغاز شد. محسن و دوستانش در ارتفاع زيادي بودند و نمي توانستند خودشان را پايين بيندازند و در آتش سوختند.» او همينطور كه اشك مي ريزد ادامه مي دهد: «پسرم در پالايشگاه ها و پتروشيمي هاي زيادي به طور قراردادي كار كرده بود و همه از او راضي بودند. او پسر بزرگ و ثمره زندگي ام بود. »

  • 6نفر فوت نمي شدند اگر...

خانواده ها و هم ولايتي هاي قربانيان حادثه پالايشگاه دل پر دردي دارند. بيشترشان با پالايشگاه سر و كار دارند و به خوبي با برج تقطير، گاز و نفت و بنزين آشنا هستند. دست خيلي هاي شان پينه بسته و ترك خورده است. يكي از آنها كه فقط چند دقيقه بعد از آتش سوزي به محل حادثه رسيده بود مي گويد كه اين حادثه نبايد اتفاق مي افتاد.

او ادامه مي دهد: «بچه هايي كه قرباني شدند كارشان تعمير بخش ديگري بود اما چون آن روز جمعه بود و نيروهاي بخش تعميرات اساسي نيامده بودند به آنها گفتند كار تعمير برج تقطير را انجام دهند. اما اگر ايمني رعايت مي شد و همه چيز سر جاي خودش بود اين حادثه تلفاتي نمي داد.» او براي حرف هايش دليل هم مي آورد: «خودِ پالايشگاه آتش نشاني دارد. آنجا نه خبري از ترافيك است و نه مسافت زيادي دارد اما 10دقيقه طول كشيد تا آتش نشانان خودشان را برسانند. از اين گذشته قبل از شروع تعميرات بايد مسير سوخت رساني مسدود مي شد اما اين كار به خوبي توسط كارشناسان ايمني انجام نشده بود.»

وقتي حرف هاي مرد به اينجا مي رسد چند نفر با عجله از در اصلي پزشكي قانوني خارج مي شوند. آنها بستگان درجه يك قربانيان هستند. همگي با عجله سوار چند ماشين مي شوند و به بهشت زهرا مي روند تا اجساد عزيزان شان را آنجا تحويل بگيرند. قرار است پيكرهاي جان باختگان به بيجوند منتقل و در آنجا دفن شود.

  • پيگيري آتش سوزي پالايشگاه در مجلس

جلال ميرزايي، عضو كميسيون انرژي مجلس و نماينده مردم ايلام در مجلس شوراي اسلامي از پيگيري حادثه پالايشگاه تهران در خانه ملت خبر داد و به ايلنا گفت:«قطعاً موضوع را از طريق كميسيون انرژي مجلس پيگيري خواهيم كرد تا مشخص شود كه علت اصلي بروز سانحه چه بوده است.

به نظر مي رسد نوعي سهل انگاري در بروز اين سانحه مؤثر بوده و اين درحالي است كه اساساً مديريت اين پالايشگاه بسيار نامشخص است.» وي ادامه داد: «به نظر مي رسد حادثه ديدگان زماني كار را آغاز كرده اند كه خطرپذيري كار بسيار بالا بوده و درواقع مديران نبايد اجازه شروع كار را مي دادند. متأسفانه آتش نشاني نيز با تأخير به محل حادثه رسيده و هنوز پاسخ روشني به خانواده اين كارگران داده نشده و هيچ گونه همدردي ازسوي مسئولان با اين افراد صورت نگرفته است.» در همين حال روز گذشته گروهي از نمايندگان مجلس و شوراي شهر از پالايشگاه نفت تهران بازديد كردند.