فرار پر ماجرا  از اسارت دزدان دریایی

فرار پر ماجرا از اسارت دزدان دریایی

حادثه > خارجی - مرجان همایونی:سرانجام انتظار به پایان رسید و ظهر جمعه لنج جبار با ۱۴ ملوان، پس از حدود ۶‌ ماه اسارت در بند
حادثه > خارجی - مرجان همایونی:
سرانجام انتظار به پایان رسید و ظهر جمعه لنج جبار با ۱۴ ملوان، پس از حدود ۶‌ ماه اسارت در بند دزدان دریایی سومالی در بندرکنارک پهلو گرفت تا آرزوی صیادان ایرانی برآورده شود و آنها یک‌بار دیگر بتوانند خانواده‌هایشان را در آغوش بگیرند.

6‌ماه گذشته براي صيادان‌ سخت و وحشتناك بود. آنها در همه اين مدت در انبار تور لنج زنداني بودند و تنها كورسوي اميدشان، آزادي از دست دزدان دريايي بود تا اينكه سرانجام اين اتفاق افتاد و آنها توانستند با نقشه‌اي حساب شده از اسارت آنها فرار كنند. حالا يكي از ملوانان در گفت‌وگو با همشهري از جزئيات اسارت و فرار پر ماجرايشان مي‌گويد.

  • لنج شما چطور به‌دست دزدان افتاد؟

ما 2 لنج بوديم كه در آب‌هاي آزاد ماهيگيري‌ مي‌كرديم. دزدان دريايي ابتدا لنج اول را گرفتند و بعد مسلح به طرف ما آمدند و به سمت لنج ما تيراندازي كردند. ترسيده بوديم، براي آنكه زخمي نشويم به انبار لنج رفتيم و ناخدا دست هايش را به نشانه تسليم بالا گرفت و لنج ما به‌دست آنها افتاد.

  • شما را كجا بردند؟

آنها ملوان‌ها را به داخل انباري كه تور ماهيگيري در آنجا نگهداري مي‌شد بردند. ناخدا و يك نفر از ملوانان لنج ما و 3نفر از لنج ديگر را هم بعد از گرفتن لنج‌ها به ساحل بردند. براي مدتي آنها را در خانه‌هاي حلبي نگهداري كرده و شكنجه مي‌كردند. تصور كنيد، بودن در خانه‌هاي حلبي آن هم در آفتاب سومالي واقعا وحشتناك است. بعد آنها را شكنجه كرده و مجبورشان كرده بودند كه با ايران تماس بگيرند و درخواست پول براي آزادي‌شان كنند.

  • با اين وضعيت چطور توانستيد از دست آنها فرار كنيد؟

مدت‌ها بود به فكر نقشه فرار بوديم، به همين دليل از مدتي قبل از فرار سعي كرديم كه رابطه خوبي با دزدان دريايي برقرار كنيم تا نقشه‌مان را عملي كنيم. 2 تا از آنها از نظر اخلاق بهتر بودند و ما را كمتر اذيت مي‌كردند. سومالي‌ها يك ماده مخدر به نام كاد دارند، كه مصرف آن باعث بي‌خوابي مي‌شود. من و يكي از دوستانم به سراغ آنها رفتيم و به اين بهانه كه ما هم مي‌خواهيم كاد مصرف كنيم، به آنها نزديك شديم.

بعد در فرصتي مناسب آن 2 نفر را خلع سلاح كرديم، اما 2 نفر ديگر بودند كه در كابين لنج قرار داشتند. با آنها درگير شديم، نفر سوم را هم خلع سلاح كرديم اما چهارمين دزد دريايي كه از نظر جثه قوي و نيرومند بود، تحت هيچ شرايطي تسليم نمي‌شد. مجبور شديم او را با چاقو زخمي كنيم و بعد خلع سلاحش كنيم. آنها را با پارچه و طناب بستيم و فرارمان آغاز شد.

  • در همه اين مدت فقط همين 4نفر از شما مراقبت مي‌كردند؟

نه. روز اول گروگانگيري، حدودا 17 نفر بودند اما بعد كمتر شدند تا اينكه به 5 نفر رسيدند. اما روز فرار فقط 4 نفر از آنها داخل لنج بودند.

  • هنگام فرار مشكلي پيش نيامد؟

مشكل كه زياد بود. لنج حدود 6‌ماه بود كه حركت نكرده بود و موتورش به سختي روشن شد. اما از شانس بد‌ 5دقيقه بعد موتور خاموش شد. هر چه تلاش كرديم تا موتور را روشن كنيم بي‌فايده بود. آن‌موقع بغض گلويم را گرفته بود. بعد از 6‌ماه با آن همه سختي توانسته بوديم فرار كنيم و حالا موتور روشن نمي‌شد. همه ما از خدا خواستيم كمك‌مان كند و بالاخره بعد از چند لحظه موتور روشن شد و به راه افتاديم. اگر فقط چند دقيقه ديرتر موتور روشن مي‌شد ما دوباره به‌دست دزدان دريايي مي‌افتاديم و اين بار معلوم نبود چه بلايي سرمان مي‌آوردند.

  • دزدان بعد از فرار تعقيب‌تان نكردند؟

بعد از فرار با تهران هماهنگ كرديم و آنها هم موضوع را به ناوها و بالگردها اطلاع داده بودند. ما يك گوشي مخفي داشتيم كه در اين مدت با آن با خانواده‌هايمان حرف مي‌زديم و نقشه فرار را با همان تلفن به تهران اطلاع داديم. وقتي دزدان دريايي متوجه فرار ما شدند شروع به تعقيب‌مان كردند. در همين هنگام يك بالگرد بالاي سر لنج آمد و حضور اين بالگرد به ما در فرار كمك كرد، چرا كه دزدان دريايي از ما فاصله گرفتند و ما موفق شديم فرار كنيم.

  • فقط‌يك لنج موفق به فرار شد؟

بله، حدود 20ملوان ديگر دست آنها گروگان هستند و روزهاي سختي را مي‌گذرانند.

  • گفتي هنگام فرار 4نفر از دزدان دريايي را گروگان گرفتيد، براي آنها چه اتفاقي افتاد؟

در راه بازگشت، يك ناو به ما كمك كرد، ناو پشت ما حركت مي‌كرد و حواسش به ما بود. بعد از فرار در تماسي كه با ايران گرفتيم قرار شد آنها ناوي را براي كمك به ما بفرستند و ما تصور مي‌كرديم اين ناو همان ناو است اما اشتباه مي‌كرديم. ناو خارجي بود و بعد از 2 روز، ملوانان ناو به ما گفتند اگر غذا و آب مي‌خواهيد بايد گروگان‌هايتان را تحويل ما بدهيد. اما ما مقاومت كرديم، مي‌خواستيم آنها را در ازاي آزادي ملوان‌هاي ديگر به سومالي بدهيم.

آنها هم گفتند ما به شما غذا و آب نمي‌دهيم. سخت بود، زندگي روي دريا حدود 12روز آن هم بدون آب و غذا. خيلي اصرار كرديم، بالاخره آنها چند بسته آب و غذا داخل دريا انداختند و گفتند اگر به اينها نياز داريد با شنا كردن آنها را به‌دست آوريد. آب مواج بود و شنا روي آن سخت، اما به هر سختي‌اي كه بود بسته‌هاي غذايي و آب را به‌دست آورديم. به سمت ايران در حركت بوديم كه باز ناو دريايي به سراغمان آمد و اين‌بار گفت اگر گروگان‌ها را تحويل ما ندهيد مطمئن باشيد كه لنج را منفجر مي‌كنيم و شما را هم به گروگان مي‌گيريم. چاره‌اي جز تسليم نبود و مجبور شديم گروگان‌ها را تحويل آنها بدهيم.

  • ناو متعلق به چه كشوري بود؟

متعلق به ايتاليا بود.

  • چند وقت بود نقشه فرار مي‌كشيديد؟

3ماهي مي‌شد، قبلا هم چند باري نقشه فرار توسط ناخدا طراحي شد. اما هر بار مشكلي پيش آمد و موفق نشديم آن را اجرا كنيم تا اينكه آخرين بار با ناخدا روي عرشه رفتيم و نقشه را اجرا كرديم.

  • اسلحه‌هاي آنها چه بود؟

3اسلحه كلاشينكف داشتند و يك آرپي جي و حدود 600تا 700تير. تيرهايشان خيلي زياد بود.

  • در مدتي كه گروگان آنها بوديد، چه غذايي مي‌خورديد؟

تقريبا هيچي. ماهي از دريا مي‌گرفتيم و با نان خشك سر مي‌كرديم. ما را در انبار تور حبس كرده بودند و حتي اجازه نمي‌دادند حمام كنيم. در اين مدت فقط دعا مي‌كرديم كه بار ديگر بتوانيم خانواده‌هايمان را ببينم. خدا كمك‌مان كرد كه موفق به فرار شديم.