مردمان محترم، سیل و سیگار، پیام و اعتماد

مردمان محترم، سیل و سیگار، پیام و اعتماد

اجتماع > اجتماعی - فریدون صدیقی‌ - روزنامه‌نگار:اعتمادکردن عادت ماست؛ وقتی منبع خبر موثق و مشاهدات ما موشکافانه و دقیق است، اعتمادکرد
اجتماع > اجتماعی - فریدون صدیقی‌ - روزنامه‌نگار:
اعتمادکردن عادت ماست؛ وقتی منبع خبر موثق و مشاهدات ما موشکافانه و دقیق است، اعتمادکردن اجتناب‌ناپذیر است.

اما چرا و اکنون ما چون کودکان گمشده از هر راهی می رویم به اعتماد نمی رسیم. نکند اعتمادها از دهن بینی و از سر کوررنگی است و لابد به همین دلیل ما روزنامه نگاران پرسندگان گمراهی شده ایم که پاسخگویان- مسئولان گرامی- را به بیراهه می بریم؟

به عبارت دیگر ما روزنامه نگاران و حتی مردمان محترم و مطیع هم دچار زوال عقل یا سرگشته و خرافاتی شده ایم که نمی دانیم گرانی کشک و هویج، هلو و شفتالو نسبتی غیرقابل اغماض با دلار دارد.

نتیجه نرم؛ چون درک و دریافت ها از شرایط، معیوب و غیرعقلایی است، اعتمادها بربادرفته است. همین طور است، احتمالا باید اینگونه باشد. فهم نسبت ها نیازمند شناخت تاریخی است، چنان اعتماد که باید در خلال رویدادها، لحظات و حوادث به آن رسید؛ مثلا انگور بی دانه کیلویی 20هزار تومان، بهای مرغ دیرپز در نوسان و سیگار به قیمت هر پک تا ایست قلبی، نان لواش رنجورتر از هرروز، اینها اجزای ناچیز و بی مقدار و احتمالا کم اهمیت یک کلیت هستند که نسبتی نه اختیاری که تحمیلی با ارز دارند.

  • یک سؤال ساده، آیا پیش بینی، اساس اقدام است؟ پاسخ ساده بله!

آیا مسئولان پیش بین نیستند؟ ما روزنامه نگاران هم؟ پاسخ با شماست؛ یعنی شما مردمان محترم و مطیع می بایست قبل از بالارفتن دلار خودتان به اندازه مصرف مورد نیاز سیگار، پوشک، ماست و چیپس می خریدید. نتیجه کمی سخت؛ وقتی آب خشک است نیازی به لیوان نیست، وقتی خرمن نیست، چه نیازی به داس و اصلا وقتی دارو نایاب تر از امید است دیگر چه نیازی به تولید بیمار است. بنابراین مردمان مطیع و محترم به محض احساس کمبود و نبود باید خودشان راه دریا و دره را در پیش گیرند.

بنابراین گفتن اینکه هر ایده و هر شرایطی نیازمند برنامه است و فقدان آن نابسامانی و ناامیدی نام دارد امری بدیهی نیست! نکته؛ سیل دلیل بی برنامگی ما نیست؟ چون آسمان، ابر و باران به مسئولیت ازلی خود عمل می کنند.

سؤال ساده یک معلم ادبیات؛ آیا روزنامه نگاران و جسارتا مسئولان دلسوز، کلمات برایشان بار معنایی خود را از دست داده است. یعنی کلمات و جملات بی وزن، از قلم و دهان شما تحریر یا گفتار می شود؟ پاسخ به احتمال قوی باید منفی باشد؛ چگونه می توان باور کرد که شما ندانید هرکلمه وزنی دارد و هیچ جمله ای عاری از پیام نیست و اگر چنین باشد نابسامانی،

تلاش، تمرکز و گمراهی سهم همیشگی مردمان محترم و مطیع خواهد بود؛ نتیجه ساده؛ هیچ پیام و وعده ای نمی تواند در جامعه اسیر در غوغای پیام های ضد و نقیض، قابل تحمل و تحلیل واقع بینانه باشد. یعنی اعتمادسازی در چنین شرایطی دشوار و عمیقا دشوار است. وقتی آسمان خالی از ابر است چگونه وعده باران تا دقیقه اکران را داد. حتی اگر فیلسوف و فقط تابع عقل بود بالاخره اندکی احساس هم در کار است.

دست کم همین اندک احساس حکم می کند با مردمان محترم و مطیع درد مشترک بود تا اعتماد بتواند خود را بازسازی کند. فراموش نکنیم؛ مسئولیت پدیده ای برای فهمیدن و منحصر به کلمات نیست. مسئولیت، هنر بسترسازی برای زندگی بهتر مردم است. تردید ندارم پرشماری از مسئولان هنر اکنون و بعد با این هنر ارتباط جدی دارند. امیدواری و اعتمادکردن عادت ما روزنامه نگاران و مردمان محترم و مطیع است.